ملاقات خصوصی (۱۴۰۰) – Conjugal Visit
زندانِ غریزه یا آزادی عشق
شاهپور شهبازی: بعد از کتاب «قهرمان، مانیفست آزادی» که در آن به نقد و تحلیل آثار اصغر فرهادی پرداختهام، مدتهاست که نقد فیلم دغدغه اصلی من نیست و بجز چند یادداشت کوتاه، نقد فیلم ننوشتهام. در شرایط حاضر نیز در حالوهوای نقد فیلم نیستم اما «ملاقات خصوصی»، هم به دلیل کارگردانش امید شمس و هم به دلیل فیلمش استثناست. امید شمس از دانشجویانم در مدرسه ملی بود. طبیعی است که در این موقعیت با حساسیت ویژهای فیلم را نگاه کنم. «ملاقات خصوصی» اما فارغ از علاقه استاد و شاگردی، فیلم ارزشمندی است و میتوان یک کتاب درباره جزییات آن نوشت ولی در این یادداشت کوتاه، بسیار مختصر فقط به درونمایه اصلی آن میپردازم.
«ملاقات خصوصی» رابطه عاشقانه فرهاد و پروانه را روایت میکند. بنابراین درونمایه اصلی فیلم «عشق» است. زاویهی دید مولف نسبت به درونمایه در نقطه اوج فیلم به بیان درمیآید که عمق نگاه مولف را نیز بارز میکند. بر اساس درک فروید انسان مانند حیوان، اسیر «غریزه زندگی» و «غریزه مرگ» است. غریزه زندگی معطوف به حفظ «خویش» و غریزه مرگ معطوف به نفی «دیگری» است. پرسش اما این است که انسان چهگونه میتواند مرز تمایزش را با حیوان مشخص کند که هم معطوف به حفظ «خویش» باشد و هم ضد «دیگری» نباشد؟
تمام شخصیتهای فیلم در زندانِ «جبرِ غریزه» اسیر هستند. فرهاد نیز در زندان، کماکان اسیر این جبر است و در نهایت بین آزادی خودش و پروانه، آزادی خودش را انتخاب میکند. بنابراین کماکان در چارچوب غریزه و نفی «دیگری» عمل میکند. فرهاد پس از آزادی از زندان اما در نقطه اوج فیلم، در دوراهه سرنوشتساز میان انسان و حیوان، عشق را انتخاب میکند. در این حالت پروانه به عنوان معشوق، نماد غریزه نیست، بلکه پروانه بیرونی، انعکاس فرهاد درونیشده به عنوان انسان است. فرهاد، پروانه را انتخاب نمیکند بلکه خودش را انتخاب میکند اما فرهادی را انتخاب میکند که در فرایند عشق، پروانه (دیگری) شده است. فقط در این حالت است که انسان به یاری عشق از زندان غریزه آزاد و از انتخابش قانون جهانی برای انسان میسازد.
امید شمس، هم در تصویر فرایند عشق و هم در زاویه دید و عمق نگاه در تجربه اولین فیلم بلندش، هم به عنوان هنرمند و هم به عنوان انسان، سربلند بیرون آمده است.
(امتیاز ۸ از ۱۰)