دشت خاموش – نقد ۳

دشت خاموش – نقد ۳

دشت خاموش (۱۳۹۹) – The Wasteland

 

نگاهی به پایان‌بندی «دشت خاموش»؛ آخرین آجر

خشایار سنجری: «دشت خاموش» با یک پایان‌بندی شعاری و کلیشه‌ای می‌توانست افتی محسوس داشته باشد؛ اما هوشمندی فیلم‌ساز در خلق پایانی نفس‌گیر، «دشت خاموش» را به فیلمی مهم در میان انبوه آثار سینمایی با مضمون محوری ضدسرمایه‌داری بدل می‌کند. ایده اسارت قشر کارگر در چرخه استثمار، وقتی به بلوغ می‌رسد که حتی سرکارگر کوره آجرپزی، نمی‌تواند به این چرخه پایان دهد و زنجیرها را بگسلد؛ گویی با ورود به این دایره بسته، دیگر گریزی نیست و نشانه‌ای از امداد غیبی که تکنیک داستان‌نویسان سنتی‌ست، دیده نمی‌شود؛ و قهرمان زخمی فیلم قرار نیست بر مصایب غلبه کند.

در فیلم‌نامه احمد بهرامی، در پس لحظه تاریک، تاریکی دیگری نهفته است. تغییر احساسی و تحول شخصیت لطف‌الله، در راستای پرداختن به مضمون نهفته در فیلم‌نامه است. طراحی خرده‌پیرنگ‌ها (عشق نافرجام لطف‌الله به سرور، اعدامی در خانواده شاهو، عشق ابراهیم و گوهر و…) نیز همگی به بدفرجامی نهایی گواهی می‌دهند و کدهایی برای تلخ‌کامی پایانی هستند. بهرامی گام‌به‌گام بر مبنای ساختار هرم فریتاگ در داستان‌نویسی پیش می‌رود تا به نقطه گره‌گشایی برسد؛ اما این پیشروی در قالب ساختاری دایره‌وار است؛ دایره‌هایی که یادآور چرخه‌های «هجوم» اثر شهرام مکری است.

آجرچینی در «دشت خاموش» موتیفی است که پازل درام را تکمیل می‌کند؛ آجرهایی که زمانی پختن و چیدن آن‌ها به حیات کارگاه و کارگرهایش اشاره داشت، حالا در نمای پایانی به دیواری نفوذناپذیر بدل شده است. آجرچینی‌های «دشت خاموش» هیچ کدام با ملات کامل نمی‌شود مگر در پایان. لطف‌الله (که نامش نیز با کنایه انتخاب شده) بی‌وقفه آجر می‌چیند و ملات می‌زند و تمامی روزنه‌ها را می‌بندد. آخرین اشعه نور که رو به خاموشی می‌رود، صدای نفس‌های لطف‌الله به گوش می‌رسد. بهرامی به جای استفاده از مونولوگ‌های کلیشه‌ای در دفاع از حقوق کارگران و تبدیل پایان‌بندی فیلم به بیانیه‌ای آتشین علیه سرمایه‌داری،  با زبان تصویر سخن می‌گوید. فیلم‌ساز به سانتی‌مانتالیسم نیز وقعی نمی‌نهد و با برداشتی بلند، نفس‌ها را در سینه حبس می‌کند. دنیای لطف‌الله تهی از رنگ و محکوم به فروپاشی است. طغیان لطف‌الله طغیانی خاموش است و از سر درد و رنج. آن‌چه تصویر می‌تواند برملا کند، موثرتر از کاربرد زیرمتن/ ساب‌تکست یا هر تکنیک دیگری در بستر دیالوگ‌هاست. با حذف دیالوگ، عنصر صدا در فصل پایانی تاثیری شگرف دارد؛ گویی صدای نفس‌های به‌شماره‌افتاده لطف‌الله و صدای مالیدن ملات بین آجرها، آخرین تیر در ترکش لطف‌الله است. پیش از این پایان‌بندی نیز شاهو، مش‌عباد، ابراهیم، گوهر و… رهسپار می‌شوند تا به چرخه‌ای تازه وارد شوند. بهرامی برای تصویرسازی این موضوع، مسیر خروج کارگران اخراج‌شده از کارگاه آجرپزی را مارپیچ انتخاب می‌کند؛ گویی آن‌ها هرچه می‌روند باز هم به اول خط بازمی‌گردند: اسارت در بند کارفرما. (امتیاز ۹ از ۱۰)

نظرات خوانندگان۰
منتقدان فارسی‌زبان
شب
روز