بازی مرکب (۲۰۲۱) – Squid Game
در ستایش صنعت سرگرمی
رضا حسینی: «بازی مرکب» دیدنی است و از آن دست سریالهایی که میتوان گفت یک فیلم بلند تماشاییاند، دستکم از نوع تجاری و خوشساختش؛ البته در این روزگار رونق چشمگیر تلویزیون و رسانههایی که بهنوعی زیرمجموعهاش قرار میگیرند، چنین کیفیتی برای یک سریال، عادی به نظر میرسد؛ که دلیل اصلیاش، کوچ گسترده فیلمسازان برجسته به دنیای سریالسازی و انگیزه قوی آنها برای کسب تجربه در قالبی متفاوت – با مدت زمان طولانیتر – است. این وسط، گاهی هم سینماگران کمترشناختهشدهای مثل همین هوانگ دونگ-هیوک (نویسنده، کارگردان و خالق «بازی مرکب») یا مثلاً سازندگان «چرنوبیل» (۲۰۱۹) و «گامبی وزیر» (۲۰۲۰) پیدا میشوند که از این فرصت برای نمایش تواناییهای قدرندیده خود بهره میبرند؛ فرصتی برای دیدهشدن و قرارگرفتن در کانون توجه. به هر حال، واقعیت صنعت سرگرمی و کسب موفقیت در آن – مثل سایر زمینههای رقابتی مشابه در زندگی ما انسانهای امروزی – دستکمی از داستان رقابتی خشن همین سریال ندارد.
پس میشود گفت «بازی مرکب» هم یک سریال به معنی کلاسیک نیست و با اینکه بیش از یک دهه است که کیفیت سریالها هر روز بهتر میشود و در سالهای اخیر با رسیدن به یک دوران طلایی تازه، مرز میان آثار تلویزیونی و سینمایی کاملاً کمرنگ شده است، باز هم چنین آثاری – که بتوان آنها را یک فیلم بلند هم ارزیابی کرد – کمتر ساخته میشوند (اصلاً ساختار روایی همین «بازی مرکب» را روی کاغذ بیاورید تا ببینید چهطور مثل یک فیلم تجاری خوشساخت است، مثلاً چهطور مفهوم قلاب در فیلمنامهنویسی بهنوعی تمام قسمت اول را هم در بر گرفته است (انگار تماشاگر مقدمه یک فیلم مهیج هالیوودی را با همان فرمول جوابپسداده میبیند)؛ یا مفهوم پایانبندی چهگونه قسمت آخر سریال را کاملاً به خودش اختصاص داده است؛ البته بدون این احساس که چند پایان غیرضروری پشتسرهم قرار گرفتهاند)؛ اما «بازی مرکب» سوای تولید پرهزینهاش و ارزشهای فنی مرتبط (که در دهههای اخیر در مورد سریالها عادی شده)، از منظر سینمایی و مثلاً بحث تلفیق ژانرها نیز فراتر از نمونههایی است که برای تلویزیون و مخاطب عمومی تولید میشوند. درامهای خشن – بهویژه در سینمای کره جنوبی – کم نیستند اما یک سریال ملودرام جانانه و خشن، از آن معجونهای نادر است (و حتماً همین موضوع یکی از دلایل اصلی برای تاخیر بیش از یکدههای در تولید آن بوده است؛ نطفه اولیه «بازی مرکب» به عنوان یک فیلم در سال ۲۰۰۸ شکل گرفت ولی سرمایهگذار پیدا نکرد تا این روزگار و نتفلیکس)؛ پس عجیب نیست که این معجون نادر وقتی با مقولههای فقر و بدبختی و اختلاف طبقاتی جمع میخورد، چنین مورد توجه تماشاگران سراسر دنیا و تا حدودی منتقدان قرار گرفته است. این سریال در ۲۵ روز اول عرضهاش با ۱۱۱ میلیون تماشاگر جهانی، با فاصله معناداری رکورد قبلی پربینندهترین سریال نتفلیکس را شکست. امتیاز میانگین منتقدان هم در سایت «متاکریتیک» ۶۹ از ۱۰۰ است بر اساس ۱۱ نظر و امتیاز (که ۹ نقد مثبت و فقط ۱ نقد منفی بر آن نوشته شده است).
«بازی مرکب» یک اثر قصهگو است که با هدف سرگرمی ساخته شده و با توجه به آنچه گفته شد، کسی نمیتواند ادعا کند که در این خصوص موفق نبوده است؛ اگر هم کسی بگوید آمار ۱۱۱ میلیونی نتفلیکس، همه تماشاگر(ان) – حتی آنهایی که فقط دو دقیقه از سریال را دیدهاند – هم در بر میگیرد، در پاسخ میتوان گفت هر حساب کاربری لزوماً برای یک نفر نیست و در سایر موارد هم ممکن است چند نفر به تماشای سریال نشسته باشند؛ بماند که در سرزمینهایی مثل اینجا، تقریباً همه به صورت قاچاق «بازی مرکب» را میبینند. هوانگ دونگ-هیوک نهفقط در گفتوگوهایش آشکارا به تلاش خود برای ساخت یک سریال سرگرمکننده اشاره کرده است بلکه در قسمت پایانی هم بهوضوح به اهمیت سرگرمی در زندگی آدمها میپردازد که در اوج آن، این دیالوگ میآید: «میدونی وجه مشترک آدمی که هیچ پولی نداره با کسی که بیش از اندازه پول داره و نمیدونه باهاش باید چی کار کنه، چیه؟ زندگی برای هیچ کدومشون سرگرمکننده نیست…» و این استدلال تا جایی پیش میرود که بگوید: «همه کارهای ما برای سرگرمی است.» در واقع یک اثر قصهگو را زمانی میتوان به شعارزدگی متهم کرد که نتواند داستان بگوید و جهان داستانیاش را خلق کند؛ نتواند شخصیت بسازد و با روابط علتومعلولی، موقعیتهای باورپذیر ایجاد کند. آن وقت است که بیشتر به یک اثر گزارشی، توجیهی یا هر چیز دیگری شباهت پیدا میکند جز سریالی که قرارست قصه تعریف کند؛ آنجاست که دیالوگها جایی در دهان بازیگران ندارند و حرفهای شخصیتهای آنها نیستند (ما که خوب میدانیم!).
سرگرمی از همان عنوان سریال آغاز میشود. «بازی» احتمالاً اولین و مهمترین اختراع بشر برای سرگرمشدن است و ویژگی اصلی «بازی مرکب» برای نگارنده همین است که تلاش دارد تا جای ممکن یادآور بازیهای مختلف باشد و سوای صورت ظاهری، از نظر مفهومی هم زندگی را بهسان یک بازی میبیند و از همان فصل افتتاحیهاش بر آن تأکید دارد. در فضای سریال از عناصر یادآور بازی (در اشکال مختلف آن) استفاده حداکثری شده است؛ مثل فضای بازیهای مرگبار جزیره با آن عروسک عظیمالجثه یا وسیلههای بازی غولپیکر در زمینهای بازی گوناگون؛ ترکیببندی رنگی تصاویر با اتکا به رنگهای شاد و زندهای که یادآور جهان بازیهاست؛ لباسهای شرکتکنندهها که ورزشیاند؛ علائم مربع و مثلث و… که یادآور دستههای بازیاند؛ لوکیشنها که حتی در دنیای واقعی شخصیتها هم گاه به مکانهای بازی ختم میشوند (نظیر جایی که پدر برای تهیه کادوی تولد دخترش به مدلی از شهربازی میرود؛ جالبتر اینکه حتی قرار شخصیت خلافکار و منفی داستان هم – در اواخر قسمت دوم – جلوی شهربازی است)، موسیقی که تا حد امکان یادآور دنیای بازیهای ساده رایانهای است؛ یا حتی نشانهها و ارجاعهای ظریفتری مثل دیدهشدن «گوگل پلی» و لوگوی آن در پسزمینه و…
«بازی مرکب» از نظر تماتیک هم نشان میدهد که رفتار آدم بزرگها در ادامه همان بازیهای کودکانهشان قرار میگیرد؛ منتها چون دیگر بچه نیستند و باید برای گذران زندگی پول دربیاورند، در دل جامعه و با مناسبات دنیای بزرگسالان به جان هم میافتند و حتی حاضرند در همان زمین بازی کودکیشان یکدیگر را با چاقو بزنند و بکشند تا به پول بیشتری برسند. فقط مقیاسِ بازی است که تغییر کرده و در زندگی واقعی، صورت آن پیچیدهتر شده و به بزرگی یک جامعه است. وگرنه شرطبندی روی اسبها یا رفتن به استادیومهای ورزشی در واقع نشستن به تماشای پیکار موجودات زنده و همنوعان است و فرصتی برای قمارکردن به منظور «سرگرمی». پس انسان متمدن تنها یک وجه «انسانی» به تفریحها و بازیهایش داده است (مگر بازیکنان فوتبال برگزیده، به ثروت هنگفتی نمیرسد و در رقابت سختشان خیلیها به طرق مختلف قربانی نمیشوند؟!)؛ پس در اصل، انسان متمدن فرقی با انسانهای بدویای ندارد که برای نبرد گلادیاتورها به استادیوم میرفتند. فقط حالا خشونت پنهان شده است یا به چشم برخی نمیآید (آیا تا به حال شاهد مصدومیتهای شدید بازیکنان فوتبال نبودهاید؟). نظام سرمایهداری هم با چنین صورتها و توجیههایی انسانی شده است و حتی در کشورهای ظاهراً غیرسکولار، حرف اول و آخر را میزند؛ وگرنه همه میدانند که خوب و بد چیست و در حرف، خواهان برچیدن فقر و ازبینرفتن اختلاف طبقاتی در جوامعشان هستند ولی در عمل، توجیهی اخلاقی یا متمدنانه برای خروجی کارشان پیدا میکنند. بهنوعی مانند چهره پشت پرده بازی مرکب در سریال که در پایان به قهرمان دستوپاچلفتی (با ویژگیهای کودکانه آشکار در چهره و شخصیتپردازی) میگوید: «تو روی اسبها شرط میبستی و ما هم روی شما. شما اسبهای ما بودید.» انتخاب ماسکهای طلایی حیوانات وحشی برای ثروتمندانی که روی این بازیها و آدمهای بیچاره شرطبندی میکنند، بهروشنی به بازی مرگ و زندگی انسان در شهرهای امروزی (در واقع جنگلهایی که به جای درخت، در آنها ساختمانها بلند شدهاند) اشاره دارد.
(امتیاز ۷ از ۱۰)