مِر از ایستتاون (۲۰۲۱) – Mare of Easttown
همزیستی با رنج
خشایار سنجری: «مر از ایستتاون» مینیسریالی در ژانر پلیسی-کارآگاهی و متکی به یک قهرمان زن است؛ زنی به نام مر (با بازی کیت وینسلت) که زندگی سادهای دارد و با اینکه کارآگاهی ماهر، باهوش و پرتلاش است، شخصیتی زمینی و برآمده از بطن جامعهای کوچک دارد که نشانی از قهرمانهای پرزرقوبرق ندارد. برد اینگلسبی (خالق مجموعه) عامدانه ویژگیهای ظاهری کارآگاهش را چنین ساده و بدون جذابیتهای معمول در زنان هالیوودی تصویر میکند و زندگی شخصی او را نیز غرق در مشکلات عمیق خانوادگی و عاطفی میسازد. او با این تدبیر، یک شخصیت اصلی دارد که همچون سایر ساکنان این شهر پرآشوب، پیوسته در تلاش است که زندگیاش را از تباهی نجات دهد. او هیچ برتریای نسبت به دیگران ندارد و همانند سایر شهروندان در معضلاتش دستوپا میزند.
اینگلسبی با گرهافکنیها و گرهگشاییهای متعدد و شخصیتهای فرعی پرشمار، درام جنایی پرفرازونشیبی را خلق کرده است. در طول تماشای سریال، ذهن مخاطب بارها و بارها به سوی قضاوت آنی سوق داده میشود اما خالق سریال، هر بار این قضاوتها را نقش بر آب میکند و با تغییر نقطه هدف، بیننده را با پیچش داستانی مواجه میکند. روند تعبیه این پیچشهای داستانی تا جایی پیش میرود که مخاطب انبوهی از مظنونان را در ذهنش میپروراند و دلایل متکی بر منطقی را برای محکومیت یا تبرئه هر یک از آنها ارائه میدهد؛ مظنونانی که هر کدام شخصیتهایی خاکستریاند اما خطایشان الزاماً قتل نیست.
«مر از ایستتاون» بر پایه کهنالگوی «جنایتی هولناک و خشن در شهری کوچک و ایزوله» بنا شده است اما بر خلاف آثار معمول، هوشمندانه قالبهای ازپیشتعیینشده را درهم میشکند. اینجا با قاتل سریالی روانپریش یا فردی ضداجتماعی و هنجارشکن مواجه نیستیم بلکه کارگردان، پرداختن به ابعاد روانشناختی انسانهای معمولی را نشانه میرود؛ انسانهایی که جرم و جنایتشان نه از سر خوی شیطانی، بلکه از بطن غرایز معمول بشری نشأت میگیرد. خطاهای آنها نه از سر ظلم حاکمان است و نه مربوط به جور اطرفیان، بلکه صرفاً در تنگناهای مسیر زندگیشان، تصمیماتی از سر درماندگی میگیرند.
اینگلسبی از تعبیه رگههایی از ژانر کمدی نیز غافل نشده است؛ مثلاً رابطه مادر و دختری، فضایی کمیک ایجاد کرده که بار روانی ناشی از اتفاقات تلخ را قابل تحمل میکند و همراهی مخاطب را برمیانگیزد. این سکانسهای دارای اتمسفر کمیک را میتوان به مثابه پاساژهای عاطفی در دل قصه در نظر گرفت.
در دنیای «مر از ایستتاون» خبری از رستگاریها و عاقبتبهخیریهای مرسوم نیست. سرنوشت شخصیتها با فروپاشیهای روانی و معضلات روحیشان گرهای کور خورده است. نگرش حاکم بر پایانبندی سریال با نگاه جاافتاده در تئوری «رویای آمریکایی» همخوانی ندارد و گامی رو به جلو در راستای قاعدهشکنی از این الگوی نخنما است. قرار نیست همه انسانها به هر آنچه میخواهند دست یابند، بلکه آنها بهمرور یاد میگیرند تا با کاستیها و آلامشان همزیستی کنند و دوام بیاورند. (امتیاز ۸ از ۱۰)