کودا (۲۰۲۱) – CODA
مثل شن و چسب!
رضا حسینی: اگر «کودا» بر اساس جوایز اهدایی قضاوت شود، واقعاً پاسخگوی انتظارها نیست. واقعیت این است که معمولاً خروجیهای جشنواره ساندنس آثار شاخصتری از سینمای مستقل آمریکا و جهان هستند؛ اما در این مورد بهوضوح ردپای جریانهای روز اجتماعی – پررنگتر از همیشه – دیده میشود و حتی مثل اسکار هم عمل نشده است که اثر درخشانی چون «سرزمین خانهبهدوشان» (کلویی ژا) با تمام دستاوردهای سینماییاش مورد قدردانی قرار بگیرد و فقط به دلیل انتخاب داستان مناسب و داشتن قهرمان «مُد»شدهی این روزگار، در کانون تحسین قرار نگیرد. البته «کودا» به عنوان یک فیلم داستانگوی کلاسیک قابل قبول است و همین استاندارد هم باعث شده که فیلم به دلیل برخورداری از یک قهرمان مؤنث نوجوان به نام روبی – آن هم از خانوادهای که به اقلیت ناشنوای جامعه تعلق دارد – در کانون توجه قرار بگیرد (البته عناصر «جامعه»پسند فیلم به همین موارد ختم نمیشوند و سازندگان فیلم در این خصوص کاملاً «حسابشده» عمل کردهاند). با وجود این، کارگردانی عاری از خودنمایی (که به اندازه کافی از تصویر هم برای روایتگری بهره برده)، ایجاز روایی (که با ضرباهنگ درست تدوین کامل شده)، تصاویر خوشرنگولعاب و فیلمبرداری (که هر جا لازم بوده با ظرافت در خدمت فضاسازی قرار گرفته، مثل نمایی در ابتدای فیلم که دوربین به قایق ماهیگیری نزدیک میشود و انگار همآوا با صدای روبی ریتم میگیرد) و شخصیتهای جذاب پدر و مادر ناشنوا که میتوانند حسابی حال تماشاگر را خوب کنند، بهخصوص با صداقت و صراحتِ خاصشان!
بزرگترین نقص فیلم به نظر نگارنده، عدم نمایش اولین برخورد روبی با پسری است که بهتدریج به او دل میبندد. آنها سر کلاس موسیقی هیچ برخوردی با هم ندارند و هر بار به شکلی غیرعادی از هم دور میشوند، طوری که انگار از هم میترسند (همان طور که استادشان هم یک بار به پسر میگوید) یا بهنوعی فراریاند؛ اما ناگهان روزی با هم همراه میشوند و به خانه دختر میروند تا دوئتشان را تمرین کنند. البته این تصور میرود که سازندگان فیلم، اولین دیدار برادر روبی با همکلاسیاش را – که در روایت همزمان به نظر میآیند – جایگزین کردهاند! (بماند که جنس این دو زوج هم هیچ شباهتی به هم ندارد).
«کودا» بر اساس فیلمی فرانسوی با نام «خانواده بِلیه» (۲۰۱۴) ساخته شده است و اگر کسی بخواهد از روی سابقه قضاوت کند، حتماً باید سراغ نسخه اصلی برود چون تجربه نشان داده که معمولاً فیلمهای خارجیزبانی که در سینمای آمریکا از آنها اقتباس میشود، آثار بهتری هستند (حتی اگر به دست کارگردان خودشان در آمریکا بازسازی یا بازتولید شوند). جالب اینکه «خانواده بلیه»، هم در جوایز سزار (معادل اسکار در فرانسه) و هم در جوایز لومیر درخشید و از بازیگر جوانش، لوئن اِمِرا، تقدیر شد. با همه اینها، فرامتن «خانواده بلیه» و «کودا» یک تفاوت اساسی دارد. فیلم اول به دلیل استفاده از بازیگران شنوا در نقش چند شخصیت ناشنوا، باعث واکنش جامعه ناشنوایان فرانسه شد و حتی ربکا اتکینسن در «گاردین» نوشت: «خانواده بلیه یک توهین سینمایی دیگر به جامعه ناشنوایان است.» شاید همین واکنشها باعث شد که بازیگران نسخه آمریکایی واقعاً ناشنوا باشند و آن قدر سازندگان فیلم دقیق عمل کنند که اغلب واکنشها به کارشان مثبت باشد و «یواسای تودی» گزارش دهد که «تماشاگران ناشنوا، انتخاب و بازیهای بازیگران ناشنوا را تحسین کردهاند و تصویر این شخصیتها به عنوان آدمهای خودکفا و از نظر جنسی فعال را ستودهاند و آن را نقطه مقابل تصاویر نادرست قبلی ارزیابی کردهاند.» در این باره باید گفت که امیلیا جونز (بازیگر نقش روبی) نُه ماه تمرین کرد تا زبان اشاره آمریکایی را یاد بگیرد و همزمان در کلاسهای آواز حاضر شد و ماهیگیری روی قایق را هم یاد گرفت. جالبتر اینکه کارگردان هم از زمان نگارش فیلمنامه، آموختن زبان اشاره را آغاز کرد. شان هیدر در این خصوص گفته است: «چون میخواستم سر صحنه با بازیگرانم ارتباط مستقیم داشته باشم. البته مترجمی هم بود که اشکالهای مرا تصحیح کند. برای من به عنوان کارگردان تجربه فوقالعادهای بود که آموختم چهطور بجز دستانم، با بدن و چهره و احساساتم هم ارتباط برقرار کنم. جالب بود که میتوانستیم موقع فیلمبرداری هم با زبان اشاره در ارتباط باشیم، چون صدایی در کار نبود.»
استاد موسیقی در صحنهای در اوایل فیلم به روبی میگوید: «میدونی بویی (خواننده انگلیسی) درباره باب دیلن (خواننده آمریکایی) چی میگفت؟ «صدایی مثل شن و چسب!» صداهای زیبای بسیار زیادی هستند که حرفی برای گفتن ندارند. تو حرفی برای گفتن داری؟» خب «کودا» هم اگر از نگاه غیرآمریکاییها، فیلمی است «مثل شن و چسب»، دستکم در روزگار جنبشهای اجتماعی مقتدر حرفی برای گفتن دارد؛ و همین کافی به نظر میرسد.
(امتیاز ۷ از ۱۰)