جنایت بیدقت (۱۳۹۹) – Careless Crime
مرهمی بر زخمی کهنه
رضا زمانی: همین که شهرام مکری این بار از برداشت بلند یا همان قالب پلانسکانس دست شسته، خوب است. او از معدود کارگردانهای سینمای ایران است که ایدهای زیباییشناسانه نسبت به تکنیک در سینما دارد و تلاش میکند با پافشاری بر همان ایدهها، به کمال و پختگی و در نهایت فرم برسد تا محتوای فیلمش را از دل همان فرم بیرون بکشد. از این منظر مکری فیلمساز قابل احترامی است که لیاقت تحسینشدن دارد اما گیر کردن در محدودیتهای فرمی که به خود تحمیل کرده، باعث شده بود تا دو فیلم آخرش، یعنی «ماهی و گربه» و «هجوم» در چارچوب همان بدعتهای تکنیکی بمانند و در نهایت رستگار نشوند؛ اما چسبیدن و پافشاری بر همان تجربیات تکنیکی باعث شد تا او بالاخره به مرز پختگی برسد و فیلمی بسازد که به رستگاری میرسد؛ گویی همهی آن تجربهها تمرینی بود برای ساختن «جنایت بیدقت».
در فیلمهای گذشته بازی با عنصر زمان، با وجود وحدت مکانی، به دلیل همان برداشتهای بلند به ثمر نمینشست و در حد همان بازی باقی میماند. گذشته و حال مدام با هم برخورد میکرد اما نتیجه این تصادم، چیزی جز خلأ در پی نداشت. به همین دلیل تمام فیلم مانند آب راکد میماند و در خود میگندید. این گونه است که وقتی از «ماهی و گربه» سخنی به میان میآید، بیش از هر چیز همان برداشت بلند و شیوه روایت فیلمساز است که به ذهن متبادر میشود و حتی یادآوری داستان آن هم کاری مشکل است. مکری با «هجوم» سعی کرد کاری کند که از آن تصادم، آیندهای هم شکل بگیرد اما نتیجه، اثری سرگیجهآور بود که هرچه داشت، در آن خبری از روح و احساس نبود؛ فیلمی ریاضیوار که حالا علاوه بر برداشت بلند، چیدمان مهندسی آن هم توی ذوق میزد.
پس «جنایت بیدقت» قدمی رو به جلو برای فیلمساز بااستعدادی مانند شهرام مکری است. در اینجا او موفق شده تا از برخورد گذشته و حال چیزی بیرون بکشد که میتوان آن را تصویری از آینده تصور کرد؛ آینده همان فردیت تکبعلیزاده، سینهسپرکرده در برابر عبدالله بقاست که میخواهد به این دور باطل تاریخ نه بگوید؛ آیندهای جوشیده از دل تاریخ و البته در تقابل با حال و گذشته شخصیتها که مدام با هم تلاقی میکنند و گاهی در هم حل میشوند.
مردی به دلیل بیماری روانی و میل به آتشافروزی از داروخانهچی (شهرام مکری) نسخهای میگیرد تا نیاز خود را از بازار سیاه تأمین کند. در اینجا مکری فیلمساز، گذشته فیلمش را به تاریخ واقعی پیوند میزند. مرد اشاره میکند که چهار سال پیش جایی را آتش زده و داروخانهچی/ فیلمساز تصور میکند که به جای چهار، چهل شنیده است (این ایده نشنیدن و آهسته حرف زدن تا پایان ادامه دارد و البته در اینجا معنایش کاملاً مشخص است و نیازی به رمزگشایی ندارد) با ورود آن مرد به موزه سینما و شنیدن روایت واقعه سینما رکس بر این واقعیت تاریخی تأکید میشود؛ اما فیلمساز به همین بازی با زمان بسنده نمیکند و دست به قماری میزند که نتیجهی کار را چنین راضیکننده و جذاب میکند: او واقعیت تاریخی را با واقعیت سینمایی درهم میآمیزد؛ همانجا که فیلمی ساخته شده در سال ۱۹۱۲، تقریباً همنام با فیلم خود و درباره یک آتشسوزی نمایش میدهد. از همین لحظه به بعد، واقعیت سینمایی اهمیتی همسنگ و گاهی بیشتر از وقایع تاریخی پیدا میکند.
حال رفتوبرگشت میان این دو واقعیت آغاز میشود و البته مانند همیشه بازی با عنصر زمان هم ادامه دارد. «جنایت بیدقت» فیلم در فیلمی میشود که در آن عدهای قصد تماشای فیلمی از شهرام مکری با همین عنوان «جنایت بیدقت» را دارند؛ فیلمی که در آن عدهای دیگر قصد دارند تا در سالروز واقعه سینما رکس به تماشای «گوزنها»ی مسعود کیمیایی بنشینند. مخاطب هم در حال تماشای همهی اینهاست، در حالی که چهار نفر (با همان نامهای آتشافروزان حقیقی سینما رکس) در همان حوالی، در زمان گذشته و حال مدام میپلکند. مکری به نحوی این واقعیتهای متفاوت را نمایش میدهد که در آخر، واقعیت سینمایی بر واقعیت جاری پیروز میشود. او خوب میداند که نمیتوان گذشته را تغییر داد، پس کاری میکند تا سینما، تاریخ را مصادره به مطلوب کند (ابداً این نکته که چنین اتفاقی قبلا در «حرامزادههای گمنام» اثر کوئنتین تارانتینو شکل گرفته، اهمیتی ندارد).
نمایی در فیلم هست که شخصیتها دست به سینه و با احترام پای چشمه، به تماشای «گوزنها» ایستادهاند؛ صدای سید رسول و قدرت با بازی بهروز وثوقی و فرامرز قریبیان شنیده میشود. آنها مجذوب چیزی در مقابل خود هستند که سالهاست در این جغرافیا نماد سینماست؛ سینمایی که قصه تعریف میکند و رویا میبافد و چه خوب که فیلمساز بار دیگر سراغ همان قسمت میرود و این بار تمام آن سکانس از فیلم کیمیایی را نمایش میدهد تا شاید با جادوی سینما بتواند بر آن زخم تاریخی، مانند کاری که سید رسول برای قدرت میکند، مرهم بگذارد.
(امتیاز ۸ از ۱۰)