خانوادهای گسترده در عمارتی اربابی در تهران اوایل دهه 1320 تحت فرمان بزرگ خانواده زندگی میکنند که خودش را «داییجان ناپلئون» میداند!
امتیازهای منتقدان
هوشنگ گلمکانی
علی شیرازی
ناصر صفاریان
میانگین
نوشتههای منتقدان
هوشنگ گلمکانی: «داییجان ناپلئون» با فاصله بسیار، بهترین اقتباس از ادبیات ایران توسط یک سینماگر ایرانی است. اقتباسهای خوب دیگر را هم، از ادبیات ایران و جهان، خود ناصر تقوایی ساخته و انتخاب دومم در فهرستی فرضی، بیتردید «آرامش در حضور دیگران» است. البته «داییجان…» سریال است و با مسامحه آن را «اقتباس سینمایی» میخوانیم و اتفاقا یکی از دلایل موفقیت این اقتباس، همین نداشتن محدودیت زمانی یک فیلم سینمایی است. تصور موفقیت اقتباس از رمان «داییجان ناپلئون» در قالب یک فیلم حتی دوسه ساعته دشوار است و در صورت چنین فرضی، فیلمساز ناچار میشد مثل همه اقتباسهای سینمایی از رمانهای پرورق، بخشهای عمدهای از کتاب را حذف یا فشرده کند و دست به تغییرهای «ویرانگر» بزند که در آن صورت جذابیتهای کنونی را قطعا نمیداشت. نکته این است که رمان ایرج پزشکزاد با همه جاذبه و شیرینیاش، یک شاهکار ادبی نیست که موفقیتش مرهون صناعتها و آرایههای کلامی باشد. یک روایت شیرین متکی بر گفتوگوها و رویدادهایی است که با نثری ساده، خواننده را همراه میکند. (از کتاب: از کوچه سام، دفتر اول: نقد فیلمهای ایرانی، هوشنگ گلمکانی)
علی شیرازی: مشقاسمها و داییجانناپلئونها در این دیار نقش و حضوری مهم و اثرگذار دارند و از خیلی پیشترها داشتهاند؛ حتی پیشتر از زمانی که ایرج پزشکزاد رمان مشهور و طنزآمیزش را با محوریت داییجان ناپلئون و مشقاسم بنویسد و هنگام نوشتن لازم ببیند که چنین نامهایی را برای آنها برگزیند و رد پای این دو را در فرهنگ و عرصههای مختلف این مرز و بوم به رخ بکشاند. پیشتر، حتی از سدههای پیشین… مطالعه نقد کامل
ناصر صفاریان: «داییجان ناپلئون» روایتی از جامعه پیرامون – در همه اعصار – است. با همه جزییات و نکتههای ظریف نهفته در دل آن در این داستان، هر مؤلفهای بر یک پیشزمینه ذهنی/ واقعی بناشده و در واقعیتهای ذهنی/ عینیِ صاحب اثر و مخاطب ریشه دارد. بنمایه اثر، یک رابطه عاشقانه است و این ماجرا بر اساس یک عشق شکل میگیرد. در میان آدمهای ابنالوقت و نانبهنرخروزخور، سعید تنها کسی است که در دل این جامعه کوچک به عشق میاندیشد و بر خلاف همه، روحیهای احساسی دارد؛ اما – مثل واقعیت – جایی برای او نیست و او در هیاهوی دنیای کوچک آدمهای کوچک این جامعه کوچک گم میشود؛ به طوری که در میانه ماجرا، دیگر جایی برای ماجرای عاشقانه/ احساسی سعید باقی نمیماند و حتی صاحب اثر هم او را به دست فراموشی میسپرد و به دیگران میپردازد… مطالعه نقد کامل