رضا پیرمردی خوشنویس است که با همسرش، قمربانو، در مشهد و دور از جنجالهای سیاسی تهران زندگی میکند؛ اما حضور مفتش ششانگشتی، خلوت آنها را برهم میزند. او رضا را به علتی نامعلوم دستگیر میکند و با تهدید و ارعاب و شکنجه میخواهد او به جرمی نامشخص اعتراف کند. این بازجوییها محملی میشود برای بازگشت به گذشته پرماجرای «رضا خوشنویس» در سی سال پیش، زمانی که شهرتش «تفنگچی» بود.
امتیازهای منتقدان
نیروان غنیپور
میانگین
نوشتههای منتقدان
نیروان غنیپور: نگاه حاتمی به تاریخ، شباهت به نگاه بیضایی پیدا میکند که هر دو در دل اسطورهها و تاریخ، در جستوجوی شکافهای فرهنگ و اخلاق و آداب جامعهشان و نه تقدیس و تکریم بودند. بیضایی در ابتدای «مرگ یزدگرد» نوشت: «…پس یزدگرد به سوی مرو گریخت و به آسیایی درآمد. آسیابان او را در خواب به طمع زر و مال بِکُشت. تاریخ!» و این علامت تعجب تبدیل به نشانه میشود؛ نشانهای بر استهزاء تاریخ. به سخره گرفتن استیلای آن. عبور از وفاداری به تاریخ؛ و آغازی میشود بر جهان برساخته نویسنده با نوع نگاه و روایت شخصی نه زیر و رو کردن تاریخ بلکه ایجاد پرسشی مهم در ذهن مخاطب که حقیقت و واقعیت کدام است؟ راستی و حقیقت در دلِ تاریخ هویداست؟ اینجاست که این پرسش بیش از پیش به چشم میآید که درامنویس آیا تاریخنگار است؟… مطالعه نقد کامل