زوجی که در حاشیه شهر تهران زندگی میکنند پس از اینکه تصمیمشان به طلاق را عملی میکنند هر کدام راه خودشان را میروند.
امتیازهای منتقدان
مازیار معاونی
ذبیح الله رحمانی
محمدرضا فهمیزی
محمد جلیلوند
حسام فروزان
رضا حسینی
فرهاد خالدینیک
محسن سلیمانیفاخر
منوچهر دینپرست
میانگین
نوشتههای منتقدان
مازیار معاونی: جنبه مهم دیگر مثلثهای عاشقانه «در انتهای شب» در این است که برای شکلگیری آنها از هیچ امکان سادهانگارانهای استفاده نشده و تمامیشان ماهیتی قابل باور و قابل لمس دارند؛ از ارتباط در ابتدا ناخواسته همسرانی که وجود فرزند، آنها را بهنوعی به یکدیگر پیوند میدهد و حس عاشقانه قدیمیشان را دستکم تا اندازهای زنده میکند (بهنام و ماهرخ، ثریا و همسر سابقش) تا ورود به عاشقانههای جدید از سر تنهایی و استیصال (بهنام و ثریا) و در نهایت بازگشت به گذشته به نیت توأمان فرار از تنهایی و جبران زمان ازدسترفته (ماهرخ و رضا). (شماره ۳۳ ماهنامه تجربه، شهریور ۱۴۰۳)
ذبیح الله رحمانی: کارگردانی، تصویربرداری و بازیها درخور تحسین هستند؛ و گاهی سکانسهایی درخشان و بهتآور بیننده را به وجد میآورد؛ مثل سکانس رقص پسر و مادر و نوه که آرزوی محال را امکانپذیر میکند؛ یا سکانس جدایی در محضر و بازیهای درخشانی که یادآور آثار ماندگار سینمایی میشوند. عنصر ایجاز که اوج خلاقیت را در پی دارد در بیشتر قسمتها بدون ایراد و لغزش بهخوبی به کار گرفته شده است؛ اما گاهی هم به روند پیشبرد داستان لطمه میزند… مطالعه نقد کامل
محمدرضا فهمیزی: بهنام و ماهرخ با اینکه با عشق زندگیشان را آغاز کردهاند و هنوز هم یکدیگر را دوست دارند اما به نقطهای رسیدهاند که با وجود یک بچه، تصمیم به جدایی گرفتهاند چون زندانی باورها، دیدگاهها و نگرشهایی هستند که ریشه در کودکی و تربیت و فرهنگی دارد که در دل آن بزرگ شدهاند؛ به عنوان مثال، ماهرخ آنقدر صاحبخانه شدن برایش مهم است که حاضرست هر رنج و فشاری را بهصورت مداوم به خود و همسر و فرزندش تحمیل کند. او حتی وقتی کار به طلاق میکشد و علت هم تنها خسته شدن بهنام از این زندگی پر رنج و فشار است نه چیز دیگر، باز حاضر نمیشود از عقیده خود دست بردارد. از سوی دیگر بهنام هم به نقطهای رسیده است که نمیتواند این فشار را بیش از این تحمل کند. او به عنوان یک هنرمند ناچار از تحمل زندگیای ریاضتگونه است تا نهایتا پس از دو سال تازه بتوانند فقط قسطهای خانه را صاف کنند. بهنام به عمری فکر میکند که به سرعت برق و باد در حال گذر است، بیهیچ لذت و آرامشی و سراسر رنج و فشار. این در حالی است که او دیدگاهی خیاموار به زندگی دارد، غنیمت دانستن لحظه و امروز بهویژه حالا که در سراشیبی عمر قرار دارد. از این رو نهتنها به فردا فکر نمیکند بلکه حتی از آن میترسد… مطالعه نقد کامل
محمد جلیلوند: آیدا پناهنده چه در ساختههای سینمایی خود و چه در سریال «در انتهای شب» نشان داده است که روایتگر خوبی برای ملودرامهای زنانه به حساب میآید؛ قصههایی که ظرافهای خاص خود را داشته و باید ظرافتهای یادشده در کارگردانی هم کاملا به چشم بیاید. دکوپاژ پناهنده در بسیاری از سکانسها فوقالعاده است و وجوه کاملا سینمایی دارد. برای نمونه میتوان به گفتوگوی دونفره ماهی و بهنام در تاریکی خانه در اواخر قسمت هفتم اشاره کرد. او در انتخاب بازیگرهای خود از نقشهای اصلی تا مکمل نیز هوشمندانه عمل کرده و آن را به یکی از نقاط قوت کار تبدیل کرده است؛ از پارسا پیروزفر و هدی زینالعابدین و سحر گلدوست تا نسرین نصرتی، پدرام شریفی و علیرضا داوودنژاد؛ که این آخری عالی است و بهنوعی غافلگیری سازندگان «در انتهای شب» به حساب میآید… مطالعه نقد کامل
حسام فروزان: یکی از نقاط قوت سریال که در همین قسمت اول نمود دارد فیلمبرداری است. فرشاد محمدی از نسل تازه فیلمبرداران سینمای ایران، نماهایی درخشان و حسابشده از شهر تهران، اتوبانها و ترافیک و جاده و فضای شهرکمانند پردیس ارائه میدهد. بازی نور و تاریکی هم از نکات قابل تحسین است. وقتی بهنام چمدانهای ماهی را در صندوق عقب ماشین میگذارد و آن را میبندد چراغهای پارکینگ خاموش میشوند؛ نشانهای از تمام شدن فصلی از زندگی و رفتن نور و شادی از زندگی او؛ یا در اتاق خواب وقتی بهنام به ماهی نزدیک میشود زن با خاموش کردن آباژور تاریکی ایجاد میکند که بهخوبی نشاندهنده مخالفت او با تماس نزدیک است. در نماهایی که فیلمساز میخواهد جدایی این دو شخصیت را در خانه نشان بدهد باز هم بر کنتراست نور و تاریکی تاکید میشود… مطالعه نقد کامل
رضا حسینی:سریال با نماهایی جداگانه از دو شخصیت اصلی داستان، ماهرخ (یا ماهی) و بهنام، آغاز میشود و پس از عنوانبندی اولیه، تصاویرشان در حالی کنار هم میآید که بهواسطه تقسیم صفحه نمایش (اسپلیت اسکرین) از هم جدا شدهاند. از همین جا مشخص میشود که «در انتهای شب» داستانِ «یک جدایی» را روایت خواهد کرد که به صورت نمادین از وضعیت مردمان شهر و جغرافیایی میگوید که داستان در آن روی میدهد. بر این اساس بیدلیل نیست که عنوانبندی اولیه، روی نمایی از شهر جدید پردیس میآید (شهری در میان بیابان که یکی از پناهگاههای طبقه متوسط ازبینرفته جامعه ما شده) که بین نماهای ابتدایی جداگانه از شخصیتهای اصلی قرار گرفته تا بهنوعی استعاری و به زبان تصویر، گویای تاثیر مناسبات اجتماعی و اقتصادی بر وضعیت زوج داستان باشد (موضوعی که در دیالوگها هم بهخوبی ریشه دوانده است)… مطالعه نقد کامل
فرهاد خالدینیک: مزیت «در انتهای شب» در همین واژههای «آشنا» و «معمولی» نهفته است. در اینجا قرار نیست اتفاقهای خارقالعادهای رخ دهد یا حادثهای عجیب در انتظار یکی از شخصیتها باشد. چنین است که وقتی صفا (رضا بهبودی) به وسیله تیغ کاتر مجروح میشود یا امیر (پوریا رحیمیسام)، دارا (پسر خانواده) را در کمد اتاق مییابد، درست جایی که همه انتظار دارند نقطه عطف و چرخشی آنچنانی در روند قصه رخ دهد، داستان از خط اصلیاش منحرف نمیشود و پس از یک شوک، دوباره به مسیر اصلی بازمیگردد… مطالعه نقد کامل
محسن سلیمانیفاخر: قصه «در انتهای شب» قصه اپیدمی و روزمره و مکرر ماست؛ گویی سختیها لزوما آدمی را بهتر نخواهد کرد. مشقاتی که این زوج نمونه خروار را، تلختر، زمختتر، خستهتر و فرسودهتر ساخته است که با هر تلنگر و صدایی بههم میریزند. این زیستِ وابسته به حداقل نیازهای زندگی، چه کرده با این «عشق» که اکنون شیفتگی به این جهان و زندگی را ربوده است. چه شده که خانوادهای که عاشقانه تشکیل زندگی دادهاند اکنون به فروپاشی و طلاق رسیدهاند؛ طلاقی که فقط پایان زندگی متاهلی نیست، آغاز تخریب آینده فرزند، میل به تنهایی، میل به خشونت، میل به دوری از دیگران، میل به بیاعتمادی است. شروع انباشتگی از ناکامی و حسرت است، آغاز واکنشهای انتحاری است، شروع زیر پا گذاشتن معیار و اندیشههای انسانی است، آغاز فروش تعلقات و دلبستگیهاست. بهنام «در انتهای شب» حتی پس از جدایی هم درگیر همان روزمرگیها و تنگناهای اقتصادی است. او تصمیم میگیرد تابلو هنری استادش را بفروشد چون دیگر چیز باارزشی برای داشتن ندارد و نمیخواهد داشته باشد و این آغاز یک جنایت ناخواسته و غیرعمد است… مطالعه نقد کامل
منوچهر دینپرست: کارگردان اصلا تلاشی نکرده است که مشکلهای زناشویی زوج جوان داستان را به نصیحتهای نخنما یا زبان کهنسالانی بسپارد که از زندگی خود خیری ندیدهاند. او با حذف عامدانه چنین موقعیتهایی نشان میدهد که میتوان جور دیگری هم عمل کرد؛ اما نکته دیگر و مهمتر اینجاست که کارگردان بیشتر به خلق فضای شاعرانه در موقعیت واقعی اهتمام کرده است و با گرفتن جملههای قصار زیبا، مخاطب را مفتون شخصیتها و موقعیتهای داستانی خود میکند. این وضعیت فقط برای جذابیت اثر خوب است و در موقعیتهای واقعی چندان کاربردی ندارد. (شماره ۲۸۷۲۶ روزنامه اطلاعات، سهشنبه نهم مرداد ۱۴۰۳)