تومان (۱۳۹۸) – Tooman
مردی برای تمام فصول
خشایار سنجری: لذتبردن از تماشای «تومان» برای من، در وهله اول الزاما ارتباطی با بحث کیفیت مضمونی یا فرمی فیلم ندارد. دنیای «تومان» آینهی تمامنمای روزگاریست که در آن زیست میکنم؛ دنیای گوشت نذری لای برگه شرطبندی، روزگار درافتادن انسانها با چالشهای روانی خود و درغلتیدنشان در باتلاق ذهنی، جهانی مملو از زمینخوردنها و حسرتها! گویی در این جهان، بهدستآوردن و رسیدن، مفهومی ندارد و این گرداب تنهاییست که ما را درون خود میکشد. کسی هم که فکر میکند میتواند از این سرنوشت محتوم رهایی یابد، با وجود طغیانهای ریز و درشتش، راهی جز تسلیم ندارد. طغیان داوود علیه این نظم نانوشته در سرنوشت، قمار است؛ دستاویزی که داوود در هر چهار فصل استعاری «تومان» و تا آخر داستان، بیمحابا به آن چنگ میزند.
مرتضی فرشباف در صحبت از شرطبندی، نصحیتگری پیشه نمیکند و به دنبال ریشهیابی یا کالبدشکافی این معضل اجتماعی و نکوهش دنیای قماربازان نیست. فیلمساز اسیر سیاستزدگی و شعارهای مصلحانه نمیشود. فرشباف در «تومان» بیامان قصه میگوید و شخصیتهایش را در موقعیتهای جدید و چالشهای متنوع قرار میدهد. قصه او، قصه آدمهای فراموششدهای است که حالا راهی برای بروز خودِ واقعیشان دارند. فرشباف شخصیت داوود را برآمده از اجتماعی بیرحم یا فردی مغلوب سیاستهای سیستم نمیداند. داوود به دنیا و سیاستمدارانش رای سفید داده و کاری به کار آنها ندارد. او درگیر قمار است و این درگیری، در گرو عامل بیرونی یا اجتماعی نیست. داوود در هر چهار فصل فیلم قمار میکند، بیآنکه حتی اصول وضعشده خودش را رعایت کند. برای او قوانین اهمیتی ندارند، قمار برای داوود مثل نفسکشیدن است، یک امر واجب برای حیات! جنونزدگی، خط آخر داوود است. فرشباف برای نمایش سیر تکاملی جنون داوود، دست به دامان دکوپاژ میشود. فیلمساز در انتخاب جای دوربین و زاویه آن، سراغ غیرمتعارفترین نوع آن میرود و تشویش روانی داوود و عصیان او را در قالب تصویر میسازد.
فرشباف در خلق سکانسهایی با ظرافت بصری نیز قدرتمندانه عمل میکند؛ به عنوان مثال، داوود و عزیز در دل تاریکی شب، به دنبال سنگ قبر یونس هستند. عزیز چراغهای ماشین را خاموش میکند و تنها نور باقیمانده برای آنها، نور صفحه موبایل است. در ادامه، داوود و عزیز به دو لکه نور بدل میشوند. دو لکه نوری که خاموش میشوند و دوران سرکشیشان به سر خواهد رسید و مقصدی همچون یونس دارند. یکی در علفزارها به خاک و خون کشیده میشود و دیگری به کنجی زیر صندلیهای خیابانی در تهران میخرامد؛ یا در سکانسی دیگر، رابطه داوود و آیلین، متشنج است. آیلین، داوود را به قایق فرامیخواند تا با او اتمام حجت کند. تنشهای رابطهشان به دوربین منتقل میشود و با تلاطم شدید موجهای دریا، دوربین نیز بالا و پایین میرود.
«تومان» اما از زمان رنج میبرد. با کوتاهشدن زمان فیلم، ضرباهنگ فصل پاییز و زمستان قابل اصلاح و بهبود بود. البته شاید بتوان چنین برداشت کرد که رخوت نماها و تغییر ضرباهنگ در تدوین این دو فصل، درآمیخته با سرنگونی شخصیت داوود است. گویی با ورود به پاییز و زمستان، خورشید خوشبیاریهای داوود نیز غروب میکند و زندگیاش از آن خوشآهنگی خارج میشود. فرشباف از نمایش اوج درگیریها و ورود به دایره مرکزی کنشها خودداری میکند. کتکخوردن عزیز از آدمهای خلیفه، مرگ یونس و… همگی خارج از قاب رخ میدهند. این نگاه خوددارانه فرشباف، در افت تمپوی سکانسها در این دو فصل نقش مهمی ایفا میکند و بر القای حس طولانیبودن زمان این بخش میافزاید؛ اما حتی با وجود این توجیه، در این دو فصل، فرشباف مسحور ایده خود شده و عنان زمان را از کف داده است.
(امتیاز ۸ از ۱۰)