موقعیت مهدی (۱۴۰۰) – The Situation of Mehdi
روایت خیانت
رضا حسینی: سالها بود که حتی نسلهای جوانتر هم از خیانتهای زمان جنگ تحمیلی باخبر شده بودند و در جریان تصمیمهای ناشیانهای مثل اعزام نیروهای آموزشندیده اما هیجانزده – و به تبع آن، افزایش تلفات نیروهای ایرانی در عملیاتهای مختلف – در زمان «دفاع مقدس» قرار گرفته بودند اما پرداختن به این موضوع در سینمای ایران تابو به شمار میرفت. جالب اینکه همان آثار سینمایی تحسینشده محمدعلی باشهآهنگر (که به موارد نامبرده نیز اشارههایی دارند) درباره آمار مفقودان یا شهدا و… هم بهسختی تحمل میشدند (و او همیشه معترض بوده که چرا فرصت ساخت آثار بیشتری را پیدا نمیکند). پس حالا جای شکرش باقی است که پس از گذشت حدود چهار دهه از انقلاب و شروع جنگ، ظاهراً این ظرفیت ایجاد شده که – پس از اشارههای گذرای سالیان اخیر در سینما و تلویزیون ایران – سرانجام نهادهای رسمی بپذیرند که فرماندهان و سربازان ایرانی لزوماً معصوم نبودند و ما ضربههای قابلتوجهی هم از خودمان و بیتدبیریهای نیروهای خودی مدعی خوردیم (بهویژه در دورهای که دست برتر را داشتیم)؛ همان عاملی که باعث شده پس از چهار دهه این وضعیت حال و روز جامعه ما باشد و فساد، بهخصوص در عرصه اقتصادی، بیداد کند. در هر صورت، حالا در اولین سال از سده جدید، بالأخره فیلمی درباره شهید مهدی باکری و دیگر همرزمانش ساخته شده و روی پرده سینماهای ایران رفته است.
«موقعیت مهدی» بخشی از آخرین سالهای زندگی مهدی باکری و برادرش حمید را به تصویر میکشد و با اینکه در ظاهر فیلمی است درباره یکی از مهمترین فرماندهان جنگ ایران و عراق که تا حدی تصویری قهرمانانه از او و نیروهای وفادارش ترسیم میکند، اما مهدی باکری تقدیس نمیشود و تصویری بینقص – بهمثابه اغلب فیلمهای دهههای گذشته از جنگ ایران و عراق و قهرمانان وطنی – ترسیم نمیشود؛ و اصلاً مهمترین ویژگی «موقعیت مهدی» همین است که باکری و همرزمانش را قربانیانی نشان میدهد که به خاطر باورهایشان به دفاع از سرزمین خود میپردازند. از این روست که فیلم با بخش (اپیزود) «یک قبضه کلت کمری» آغاز میشود که بر خلاف عنوانش به آشنایی باکری با همسرش در خانه یک دوست میپردازد و جالب اینکه تصویری که از باورهای آن دوره آدمهای این جغرافیا ارائه میدهد، هم لحن کمدی ظریفی دارد. در ادامه نیز مشخص میشود که عنوان «یک قبضه کلت کمری» به مهریه این زوج اشاره دارد تا آشکارا زندگی و جنگ در تضاد و تقابل قرار بگیرند. در پی همین شروع و اختصاص بخشی از داستان به عشق و عاشقی باکری و همسرش است که بخشهای دیگری از «موقعیت مهدی» به زندگی و رابطهی حمید باکری با خانوادهاش، و همین طور رفاقت خسرو و محمد نوجوان اختصاص یافته است؛ دوستانی که به جای زمین بازی از میدان نبرد سر درآوردهاند و فیلمساز با تمهیدهای مختلفی – از جمله رفتوبرگشت در زمان و تطبیق وقایع و زوایای دوربین یا نمایش بازیهای آنها در جبهه – آشکارا آنها را قربانیان دیگری نشان میدهد که به خاطر باورها و دفاع از سرزمینشان جان خود را از دست میدهند. از این منظر، عنوان فیلم هم معنایی مضاعف پیدا میکند و با تأکید بر موقعیت آقای فرمانده به عنوان شخصیت اصلی، همه این رزمندگان را قربانی موقعیت تاریخیای معرفی میکند که در آن زیست کردند. در مورد عنوان فیلم دانستن این نکته هم خالی از لطف نیست که در تاریخ جنگ، در اصل «موقعیت حمید» استفاده میشد و به وضعیت او و دیگر مفقودانی اشاره دارد که بدنهایشان هم به وطن بازنگشت. در واقع پس از شهادت حمید باکری این اصطلاح باب شد؛ و برای بیان وضعیت شهدای مشابه میگفتند رفت به «موقعیت حمید»، و حتی زمان شهادت مهدی باکری هم از آن استفاده شد. در ضمن فیلم، با ارجاعهایی واضح، موقعیت مهدی و همرزمانش را به واقعه عاشورا تشبیه میکند تا بیوفایی و خیانت کوفیان روزگارشان را برجسته و همچنان تکرار تاریخ را تبیین کند. در این مورد، تنها استفاده فیلم از تصاویر آرشیوی که بهترتیب به نمونههای بازسازیشده با نسبتهای تصویر چهاربهسه و شانزدهبهنُه پیوند میخورد هم قابل تأمل است.
«موقعیت مهدی» کیفیتش را سوای نگاه و بینش درست و بهروز کارگردانش (که در نگارش فیلمنامه هم در کنار ابراهیم امینی بوده که خودش فیلمنامهنویس موفقی است) از تسلط هادی حجازیفر به زبان سینما و ابزار آن هم میگیرد؛ و بهطور طبیعی، به همکاریهای مؤثر حجازیفر با سایر عوامل پشت صحنه انجامیده است. پس تعجبی ندارد که «موقعیت مهدی» از لحاظ فیلمبرداری، تدوین، موسیقی و سایر جنبههای فنی هم درخور تحسین است. البته میدانیم که حجازیفر سریالی کوتاه را هم درباره مهدی باکری کار کرده که محصول صداوسیما است و بهزودی (بهگفتهای تابستان ۱۴۰۱) پخش خواهد شد، اما به نظر میرسد این موضوع تأثیر خاص یا مخربی بر «موقعیت مهدی» نداشته است و همان طور که حجازیفر گفته، حاصل طرحهای جداگانه ولی همزمان برای ساخت سریال و فیلم است. با وجود این، وقتی سریال پخش شد خیلی بهتر میتوان درباره این گفته نظر داد و کموکیف آن را بررسی کرد.
بازیهای «موقعیت مهدی» هم از نقاط قوت آن به شمار میروند با اینکه حجازیفر کارگردان، مسلطتر از حجازیفر بازیگر به نظر میآید که البته در این مورد ذهنیت تماشاگر ایرانی از ایفای نقش بهیادماندنی او در «ایستاده در غبار» (محمدحسین مهدویان، ۱۳۹۴) هم بخشی از قضاوت در این خصوص است. از میان سایر بازیها، ژیلا شاهی و روحالله زمانی که کشف سالهای اخیر سینمای ایران هستند همچنان میدرخشند و شایسته تحسیناند؛ اما وحید حجازیفر در نقش حمید باکری، برادر مهدی، هم نوید ظهور بازیگر جدیدی را میدهد.
موفقیت هادی حجازیفر در مقام کارگردان – با توجه به تأثیری که بر کیفیت «آتابای» (نیکی کریمی، ۱۳۹۸) گذاشته بود – پیشبینی میشد و نگارنده واقعاً انتظار چنین فیلم خوشساخت و پرجزییاتی را داشت؛ فیلمی که علاقهمندانش را خیلی مشتاق آثار بعدی حجازیفر کارگردان هم کرده است؛ آثاری که با در نظر گرفتن کارنامه حجازیفر و حالوهوای فیلمنامه «آتابای»، نوید تجربههای جذابی را میدهند که قطعاً از ژانر جنگ فراتر خواهند رفت.
(امتیاز ۸ از ۱۰)