علفزار (۱۴۰۰) – Grassland
قهرمان معمولی
مهرزاد دانش: بخش عمدهای از جذابیت «علفزار» معطوف به التهاب مضمونی آن است. پرداختن به ماجرای عیاشی و خوشگذرانیهای شبانه در استخرهای مختلط آن هم از سوی منسوبان و خویشاوندان به مدیران سیستم، به عنوان موضوع اصلی یک فیلم از دو جنبه برای مخاطب تابوشکنی در این سینما محسوب میشود: یکی تابوی اجتماعی مربوط به تمرکز دراماتیک و شخصیتی بر این نوع محفلها و دیگری تابوی سیاسی ارتباط آن با مدیرانی که بر مبنای دفاع از «ارزشها» ثبات و ارتقای مقام پیدا کردهاند. در واقع فیلمساز دو روند را دنبال میکند: فساد اجتماعی و فساد سیاسی که هر یک از دیگری به صورت متقابل تغذیه میکند و البته قرارگیری آن در کنار اصرار دادستان به حلوفصل غیرقانونی ماجرای استخر برای حفظ وجهه شهردار، فساد قضایی را هم بدان میافزاید. این فضا، حاشیههایی جدی نیز در طبقات فرودست میپروراند که حمله و تعرض جوانان روستایی به باغ و ساکنانش یا ماجرای زوج معتاد (محسن و فریبا) از آن جمله هستند؛ اولی نوعی بازتاب و پیامد مستقیم است و دومی، ایدهای برای انتقال این معنا که در جامعهای که بزههای بزرگ نادیده انگاشته میشوند، بزههای کوچک بیش از حدشان جدی گرفته میشوند. در واقع تعارضهای جاری در مناسبات اجتماعی ایران به لحاظ ماهیت، حجم، نوع برخورد و پیامد یکی از جنبههای مهم «علفزار» را تشکیل میدهد. این ماجرا در برخی لحظههای گذرای فیلم هم دیده میشود؛ مثل زمانی که همسر یکی از متجاوزان به ملاقاتش میآید و به خاطر تأثر زیاد زن، روسریاش عقب میرود، مرد متجاوز با کشیدن روسری زن به جلو، سعی در حفظ حجاب او دارد. او از یک سو به زن دیگران تجاوز کرده و حالا در وسط موقعیتی که دارند به همین اتهام تجاوز او رسیدگی میکنند، حساس به حجاب زن خودش هم هست. در چنین وضعیتی، عامل دومی که جذابیت بیافریند، وجود یک قهرمان برابر این فساد چندلایه است. شخصیت امیرحسین بشارت، به عنوان یک بازپرس سالم، این شمایل را شکل داده است. فیلمساز بهدرستی ابتدا او را در موقعیتهایی پرچالش نشان میدهد؛ اول وضعیت خانوادگیای که او را نیازمند درخواست انتقال به تهران میکند و دوم اشتباه وحشتناکی که در پرونده تحت اختیار او رخ داده و منجر به قتل ناخواسته یک پسربچه شده که آغاز کوبنده اثر هم با همین شوک رقم میخورد. این دو ماجرا، در برابر مقاومت او برای دفاع از عروس خانواده شهردار، نوعی چالش دراماتیک ایجاد میکند که جنبه انسانی تصمیمگیری او بین دفاع از حق دیگری و دفاع از خواسته خود را تقویت میبخشد و شمایل قهرمانی او را دوچندان میسازد. امتیاز این بُعد فیلم، پرهیز فیلمساز از شعارهای افراطی و گلدرشت (مثلا آن جور که در فیلم ضعیف «دیدن این فیلم جرم است» (رضا زهتابچیان) برای قهرمان تدارک دیده شده است) برای قهرماننمایی بیشتر امیرحسین است. امیرحسین حتی گاه در برخی مقاطع وامیدهد و با توسل به تمهیداتی احساسی (مثل یادآوری نقش خواهر سارا در ترتیب دادن مکرر مهمانیهای باغ) بهطور غیرمستقیم تلاش میکند سارا را به رضایت ترغیب کند تا اوضاع خودش هم با توجه تهدیدهای مکرر دادستان خراب نشود که البته مقاومت و پافشاری سارا در ثبت شکایت از متجاوزان، این تمهید را نقش بر آب میکند. همین روند، جنبه معمولی بودن امیرحسین را تقویت میکند و از دل آن، ارزش تصمیمش برای پیگیری درست پرونده و تسلیم نشدن مقابل اعمال نفوذ شهردار را بالا میبرد. خلوت او با خودش در فاصلهای کوتاه که به آب نوشیدن و لگد زدن به کارتنها – که ابتدای فیلم با خودش به دفتر آورده بود تا لابد وسایل کارش را برای انتقال به تهران با آنها ببرد – میگذرد، مختصر و مفید کشاکش او را با خودش بر سر این پرونده و تصمیمگیری وجدانی دربارهاش بروز میدهد. جنبههای جزئیتر پرداخت شخصیت این قهرمان هم در داستانهای فرعی فیلم نمود پیدا میکند؛ مثلا راهحلی که امیرحسین برای معضل محسن و فریبا پیدا میکند و با در دهان گذاشتن اعتراف ولو غیرحقیقی آنها به صیغهبودنشان، دختربچهای را از مخاطرات انگ حرامزادگی در جامعهای سنتی زیر پرچم قوانینی قدیمی نجات میدهد.
امتیاز دیگر فیلم، روانی روایت در تعریف داستان اثر است که البته صرفا اختصاص به دو داستان پرونده باغ و داستان موقعیت بازپرس دارد و نه داستان زن و مرد معتاد که اگرچه در بخشهایی به شخصیتپردازی امیرحسین یا تکمیل جنبههای نمادین اثر کمک میکند، اما در کل روایتی زائد به شمار میرود و پاشنه آشیل اصلی فیلم است. این روایت، انگار عمدتا برای رفع خستگی و زنگ تفریح مخاطب برای فرار از فشار زیاد داستانهای اصلی تعبیه شده است، اما زنگ تفریح در میانه روایتهای سنگین و پرتأثر یک فیلم، تا آنجا موجه است که تبدیل به زائدهای کشدار و تحمیلی نشود و این اتفاق منفی برای ماجرای محسن و فریبای فیلم افتاده است؛ آنسان که انگار وسط یک ماجرای جدی هر چند وقت یک بار زوج معتاد رژه میروند و متلکهای مثلا خندهدار لمپنی بار هم و بار دیگران میکنند و شأنیت متن را تا حد لودگی و مسخرهبازی تنزل میدهند. با این حال دو داستان دیگر در ارتباطی ارگانیک با یکدیگر پابهپای هم پیش میروند. در این روند، هم مشکلات شخصی و کاری امیرحسین هر چند وقت یک بار یادآوری میشود تا اندازه اهمیت تصمیم او را برای پرونده باغ بنمایاند و هم پرونده باغ در ابعاد مختلف گسترش درست دراماتیک پیدا میکند. این گستره خود شامل سه لایه است: نخست، موقعیت متجاوزان که عمدتا در ارتباط با مادرشان پرورش مییابد و دغدغه بازپسگیری یا ادامه شکایت میتواند سرنوشت زندگیشان را عوض کند. دوم، موقعیت خانواده شهردار است که ظاهر و باطنی کاملا وارونه با یکدیگر دارد و در عین حال تعارضهای بین خودشان بر سر میزان وابستگی مالی و شغلی به شهردار که بر احساسات انسانی، مانند حساسیت داشتن بر آسیبدیدگی همسرانشان هم سایه انداخته است، جنبه دراماتیک این موقعیت را افزایش میدهد؛ و سوم، شخصیت شبنم است که گرچه او هم بهنوعی جزئی از خانواده شهردار است (خواهر عروس خانواده) ولی به دلیل موقعیت خیلی خاصی که در برگزاری مهمانیهای باغ دارد و این ماجرا از اواسط فیلم تبدیل به گره تعلیقی درام میشود، میتواند به عنوان یک محور مستقل در روایتپردازی قابل تأمل باشد؛ چه آن که او رازی را با خود به همراه دارد که هیچکس حتی همسر و خواهرش هم از آن مطلع نیستند. شاید برای همین هم هست که اولین نفر از خانواده شهردار را که در فیلم میبینیم، اوست که اوائل فیلم بعد از رفتن زوج معتاد از نزد منشی، در حال برگشتن از دستشویی به جلسه بازپرسی است. این سه محور داستان خانواده شهردار، در چیدمانی درست و بجا قرار میگیرند که ترتیب مواجهه با پرونده را یکییکی در فضای تعلیقی مهمتر و جدیتر قرار میدهند: اول فقط یک پرونده زدوخورد ساده است، سپس ماجرای مست بودن مهمانان مطرح میشود، بعدا روی لخت بودن این آدمها در استخر و اختلاطشان تأکید میشود، مرحله بعد موضوع تجاوز است که بخشی تکاندهنده و اساسی در پیشبرد روایت است و در نهایت، پااندازی و مشارکت در تشکیل مجلس عیاشی. هر یک از این مراحل، پلهای برای رفتن به مقطع جدیدتر داستان و تعلیقهای بیشتر است. در عین حال در روند روایت هم عنصر سببیت رعایت شده است که به منطقیتر شدن فضای ماجرا کمک میکند؛ مثلا اینکه چهطور همسر شهردار از خر شیطان پایین میآید و به عروسش تاکید میکند که شکایتش را پی بگیرد؛ علت بنیادینش به جلسهای از بازپرسی برمیگردد که سارا بعد از اینکه خواهرش هم علیه او درباره قرص خوردن و روانی بودنش شهادت میدهد، از روی درماندگی از مهران کمک میخواهد و مهران با کتک زدن برخی متهمان، فضای جلسه را متشنج میکند. این رفتار مهران، اگرچه در جمعی که خانواده در راهروی دادسرا تشکیل دادهاند تقبیح میشود، اما چنان روی الهام (خواهر کوچک خانواده) تأثیر میگذارد که آن رفتار را به رخ همسرش میکشد و از این همه بیغیرتی خانواده، شکایت نزد مادر میبرد. چند سکانس بعد، مادر را در حال بحث با شهردار در اتومبیلش میبینیم که نشان از یک مشاجره بر همین اساس دارد و ظاهرا همین مشاجره، نهایتا مادر را متقاعد به این میکند که سارا را در پیگیری شکایتش تشویق کند. این روند، در یک زنجیره سببیتی شکل میگیرد که شکلی درست از توالی رویدادها در فیلمنامهنویسی است. در عین حال، کاظم دانشی در اجرای این موقعیتها و روایتها در مقام کارگردان، توازن و تناسب قابل توجهی به فضای اثر بخشیده است و بهویژه با توجه به تعدد شخصیتهای داستان و محدودیت فضای لوکیشن، مهارت خود را در همین اول تجربه بلند سینماییاش بروز داده است. این توانایی، در کارگردانی صحنههای بسته بازپرسی بیش از همه نمود دارد و التهاب تعلیقی فضا را در میزانسنهای پرتعدد این سکانسها پخش میکند. البته این امتیازها در پایان ماجرا به سستی میگراید. تمهیداتی نظیر گم شدن بچه در دادسرا که نوعی تعلیق و هیجان کاذب و بیمبنا به متن داستان اضافه میکند، از همین جنس است.
بدتر از آن نوع پایانبندی کل ماجرا است که با نمایش صرف مهران و شبنم در اتومبیل و پسر سارا کنار شیشه پنجره خودرو و نهایتا خود امیرحسین که کارت شهردار را به بیرون از پنجره خودرو میاندازد رقم میخورد. تداعی معناییِ همه این موارد، قبل از این پایانبندی هم روشن شده بود: تردید مهران به شبنم، معصومیت بچه و جواب رد امیرحسین به اعمال نفوذ شهردار در پرونده. پس این پایانبندی چه کارکردی افزون بر آنچه میدانستیم دارد؟ (از یادداشت توضیحی مندرج در آخر فیلم هم البته به دلیل واضح بودن حاصل ممیزیاش میتوان بهسهولت گذشت)
«علفزار» در پرداختن به موضوعی ملتهب با استفاده از ضرباهنگ درست، روایتگویی روان داستان در لایههای مختلف و اجرای متعادل، اثری ممتاز به عنوان کار اول بلند سینمایی است. کمداشتهایی هم که در داستانکهای زائد و پایانبندی ناموزون جلوه دارد، میتوان به پای همین تجربه نخست گذاشت و منتظر ماند که در فیلمهای بعدی تا چه حد کمرنگتر میشوند.
(امتیاز ۶ از ۱۰)
بازنشر از: شماره ۱۵ ماهنامه «فیلم امروز» (تیر ۱۴۰۱)