دست خدا – نقد ۱

دست خدا – نقد ۱

دست خدا (۲۰۲۱) – The Hand of God

 

ردپای فلینی

خشایار سنجری: همه چیز به فدریکو فلینی بازمی‌گردد؛ گویی او سرمنشأ فصلی جدید در سینماست. فلینی در مورد فیلم‌هایش می‌گوید: «فیلم‌های من بر پایه‌ی فصول و برش‌هایی از زندگی‌ام ساخته می‌شوند. آن‌ها به‌حدی صریح و بی‌پرده‌اند که ممکن است مرا به هرزه‌گویی متهم کنند.» این نوع نگاه به سینما، نگرشی منحصربه‌فرد است. شاید از دیدگاه بسیاری از تحلیلگران، عمر چنین سینمایی به سر آمده و به تاریخ پیوسته ‌است؛ اما سورنتینو چنین باوری ندارد. سکانس آغازین «دست خدا» راه‌بندان خودروهایی در خیابان‌های شلوغ شهر است؛ سکانسی که گویی از دل سکانس ابتدایی «هشت‌ونیم» فلینی، بر قلب «دست خدا»ی سورنتینو نشسته است؛ این نمونه‌ها بسیارند اما نشانی از تقلید وجود ندارد. سورنتینو به نگرش فلینی در مورد انسان مدرن باور دارد ولی دنیای شخصی خود را دارد که با وجود الهام از فلینی، یگانه است.

شاید با تماشای نیمه‌ی اول «دست خدا»، فیلم‌هایی چون «روما»ی آلفونسو کوآرون، «بلفاست» کنت برانا یا «کروکلین» اسپایک لی به ذهن متبادر شود. سورنتینو نیز همچون کوآرون، در جست‌وجوی گذشته‌ای بربادرفته به نظر می‌رسد. خاطرات دوران نوجوانی عنصری مهم در فیلم است تا حدی که به فیلمی خودزندگی‌نامه‌ای پهلو می‌زند؛ اما نگرش سورنتینو با نمونه‌های مشابه، تفاوت بسیاری دارد. «دست خدا» برش‌هایی از زندگی فابیو، نوجوانی سرگردان ا‌ست و ساختاری دارد که باعث جدایی جهان فکری‌اش از «روما» می‌شود و آن را به سوی «آمارکورد» می‌برد. سورنتینو تا حدی بر این شلختگی عامدانه در مسیر فابیو پافشاری می‌کند که بخش اعظم شخصیت‌هایی که در نیمه‌ی اول فیلم معرفی می‌کند، در نیمه‌ی دوم به‌کل کنار گذاشته می‌شوند و از آن‌ها در کاشت‌وبرداشت‌های مرسوم دراماتیک استفاده‌ای نمی‌کند. او در این فیلم به تبعیت از اسلاف ایتالیایی خود، نه بر پیرنگی منسجم و سببیتی آشکار تکیه می‌کند و نه نشانی از تعلیق درام‌های کلاسیک و عینیت جاری در آن‌ها را در فیلم می‌گنجاند. برای سورنتینو، این سرگشتگی شخصیتِ محوری ا‌ست که به جهان فیلم اصالت می‌بخشد، نه حوادث و علیت آن‌ها. سرگردانی، عنصر اصلی «دست خدا» ا‌ست؛ و این سرگردانی پایان‌ناپذیر، فقط از دوره‌ای به دوره‌ی دیگر زندگی منتقل می‌شود، بدون این‌که ذره‌ای از آن کاسته شود. فابیو نوجوانی‌ست که می‌خواهد دورنمایی از آینده‌اش ترسیم کند و در این مسیرِ خودشناسی و بلوغ، به هر دری می‌زند و بی‌پروا برای کشف بیش‌تر جهان اطرافش گام برمی‌دارد. حرکت او در این راه پرپیچ‌وخم، حرکتی منسجم و به‌قاعده نیست. مسیر روایت فیلم نیز به تبعیت از این مکاشفه‌ی مشوش، مسیری ناهموار و پریشان است. سورنتینو با استفاده از تداعی ذهنی و درهم‌شکستن مرز خیال و واقعیت، بارها بیننده را غافلگیر می‌کند.

مادر و پدر فابیو به‌ظاهر زوجی خوش‌بخت و دوست‌داشتنی هستند که سر پیری هنوز زیستی عاشقانه دارند، اما سورنتینو به این جهان صلح‌آمیز نیز رحم نمی‌کند و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز و شادمانه‌ی آن‌ها را محصولی از تفاهمی ساختگی می‌داند؛ گویی عنصر تاثیرگذار سرگردانی، حتی در نهاد چنین خانواده‌ی باثباتی نیز رسوخ کرده است؛ خانواده‌ای که در ظاهر برای بقیه الگویی از موفقیت محسوب می‌شود اما در باطن همه چیز روبه‌فروپاشی ا‎ست؛ موضوعی که یادآور نگاه فدریکو فلینی در «شیخ سفید» است؛ نگاهی کنایه‌آمیز به روابط انسانی در جهان مدرن.

«دست خدا» حسی دوگانه را تداعی می‌کند. بسیاری از شخصیت‌های فیلم برای مخاطب آشنا هستند؛ گویی سال‌ها با آن‌ها زیسته‌ایم. نمکین و جذاب‌اند. انگار از دل کمدی‌رمانتیک‌های کلاسیک پیئترو جرمی برآمده‌اند. با وجود تمام این ویژگی‌ها، این شخصیت‌ها، گاهی خشن و ترسناک هم هستند. مردم شهری که در عین جذابیت و شوخ‌طبعی، می‌توانند کسل‌کننده و نالان باشند؛ گویی هیچ چیز قرار نیست آن‌طور باشد که به نظر می‌رسد. جهانی معنازده و رنگ‌باخته که روابط انسانی در آن با زوالی تسریع‌شده همراه است. فابیو در این جهان ناهمگون، همه چیز را در شب از دست می‌دهد. این می‌تواند ماهیت اصیل زندگی باشد.

فابیو پیوسته در جست‌وجوی هویت و معنایی برای حیات است؛ هویتی که بر خلاف همشهریانش، نه در ناپل و نه در مارادونا نمی‌یابد. او باید برای یافتن معنای زندگی‌، از برادرش، عشق نوجوانی‌اش، پیرزن همسایه، دوست خلافکار زندانی‌اش، قهرمانی تیم محبوبش و هر آن‌چه تا کنون با آن زیسته و رشد کرده عبور کند. برای فابیو گذر از خاطرات و عبور از حقیقت تحمیلی، راه چاره و دروازه‌ی نجات است. گذر از ناپل، زادگاهش و ورود به دنیای ناشناخته‌ی فیلم‌سازان قدرتمند: رُم. عبور از دنیای محدود آنتونیو کاپوآنو به سوی اقیانوس بی‌کران فدریکو فلینی. فابیو همان‌طور که پیرزن همسایه، فیلسوف‌وار و عالمانه می‌گوید، باید به آینده نگاه کند؛ نگاهی از دریچه‌ی سینما که کاپوآنو بر روی او گشوده است. این سینماست که راه‌کاری برای جلوگیری از متلاشی شدن دارد.

در این نوشتار بارها از ترکیب‌های نیمه‌ی اول و نیمه‌ی دوم استفاده شد که نشان از دو بخش کاملاً متمایز در ساختار فیلم دارد. آن‌چه به نظر می‌رسد این است که سورنتینو، ساختار فیلمش را همچون یک بازی فوتبال شکل داده است؛ مسابقه‌‎ای که دو نیمه دارد و در فاصله‌ی بین دو نیمه، مربیان تغییرهای تاکتیکی ایجاد می‌کنند.

(امتیاز ۸ از ۱۰)

نظرات خوانندگان۳
نقد Amir hosein
۲۳ فروردین ۱۴۰۱
0 مخالف

بسیار زیبا و خواندنی بود.

پاسخ دادن
نقد تیزبین
۲ بهمن ۱۴۰۰
0 مخالف

نقد خوبی بود. سپاس.

پاسخ دادن
    نظر persiancritics
    ۴ بهمن ۱۴۰۰
    0 مخالف

    ممنون که وقت گذاشتید و مطالعه کردید.

    پاسخ دادن
منتقدان فارسی‌زبان
شب
روز