شادروان – نقد ۱

شادروان – نقد ۱

شادروان (۱۴۰۰)

 

گامی فراتر از کمدی عامه‌پسند

خشایار سنجری: بازسازی کلیشه‌های ذهنی آشنا برای مخاطب و تیپ‌سازی، از ویژگی‌های کمدی‌های عامه‌پسند است؛ بازنمایی چهره‌هایی که در حافظه تماشاگر ثبت شده‌اند و دیدن آن‌ها بر پرده سینما، ناخودآگاه حس همدلی بیننده را برمی‌انگیزد. فرمول چنین فیلم‌هایی از این قرارست: مانعی سر راه شخصیت اصلی ایجاد می‌شود و عدم تعادل ایجاد می‌شود. مانع با درایت یا خوش‌بیاری قهرمان، به شکل موفقیت‌آمیزی از سر راه برداشته می‌شود و در نهایت، با خوشی و شادی تعادل به زندگی شخصیت اصلی بازمی‌گردد؛ اما در «شادروان» با یک کمدی عامه‌پسند به معنای معمول روبه‌رو نیستیم. شخصیت اصلی فیلم در حل مشکلات و حذف موانع به‌کلی ناتوان است. پول خاک‌سپاری پدرش را نمی‌تواند جور کند. دستش از دختر محبوبش کوتاه می‌ماند. از مدیریت شرایط و ارتباط با فامیل عاجز است و در یک چرخه‌ی بی‌پایان از موانع به دام افتاده و راهی برای برون‌رفت از بحران‌های شخصی و خانوادگی ندارد. حسین نمازی کارگردان، سرنوشت عشق شخصیت اصلی را به جای فرمول «وصال دلچسب» به «جدایی تلخ» بدل می‌کند و از این نوع تصویر ذهنی بیننده که همه چیز در یک کمدی باید گل‌وبلبل باشد آشنایی‌زدایی می‌کند.

نکته دیگر هم این‌که عنصر خانواده در «شادروان» به شمایل آشنای خانواده در سینمای کمدی عامه‌پسند ایران شباهت چندانی ندارند. خانواده‌ در «شادروان» تا مرز فروپاشی می‌رود اما رشته‌ای نامریی اعضای آن را به هم متصل نگه می‌دارد؛ خانواده‌ای که روابط اعضایش در عین صمیمیت، خدشه‌هایی نیز دارد و فرازونشیب‌های آن بی‌شمارند. مادر، برادر، خواهر و… همگی نقشی دارند در بازی مارپله‌ای که با مرگ پدر سر راه خانواده کاشته می‌شود؛ هرچند این نقش مثبت یا منفی و با تلاطم‌های بسیار باشد.

خلق فضایی خانوادگی با تعداد زیادی شخصیت در یک محیط کوچک، ناخودآگاه فضای «مهمان مامان» اثر داریوش مهرجویی را به ذهن متبادر می‌کند. آدم‌هایی با احوالات شخصی بسیار متفاوت که به سبب پیشامدی دور هم جمع شده‌اند و مجبور به هم‌نشینی، گفت‌وگو و هم‌سفرگی هستند؛ اما آن‌چه این هم‌نشینی را در «شادروان» از آثار مشابه متمایز می‌کند، فضای گروتسکی است که در آن، مخاطب بین دو حالت روحی خنده و غم معلّق است و زوایای تاریک جوامع انسانی را هیولاوار و برجسته در برابر چشمان خود می‌بیند. تردید بین خندیدن یا وحشت کردن، و بلاتکلیف میان مضحک بودن و سیاهی محض؛ فضایی که خلق آن همچون حرکت روی لبه پرتگاه است و فیلم‌ساز با اندکی لغزش ممکن است به هر یک از دو سمت (خنده گرفتن بیش از حد یا تباهی فزاینده) سوق پیدا کند. فقرای شرافتمند «شادروان» در چنین فضایی زیست می‌کنند و نمازی بی‌وقفه با مرگ، کفن‌ودفن، بی‌پولی، عشق و… شوخی می‌کند. کمدی سیاهی که خنده‌هایی آمیخته با تلخ‌کامی را به همراه دارد.

ایده مرکزی «شادروان» از «مرگ یک بوروکرات» (۱۹۶۶) اثر توماس گوتییرز آلئا فیلم‌ساز کوبایی الهام گرفته شده است. در «مرگ یک بوروکرات» کارگری می‌میرد و موقع خاک‌سپاری، کارت اتحادیه کارگری او ‌را نیز همراه با او دفن می‌کنند. بعداً همسرش به دلیل نداشتن کارت نمی‌تواند حقوق پس از مرگ او را دریافت کند. پسر برادرش برای احقاق حق همسر این کارگر، درگیر یک بوروکراسی تودرتو و ملزم به درافتادن با یک روال اداری پرچالش می‌شود. در سیستم‌هایی با بوروکراسی معیوب، مردم صرفاً به منظور این‌که بتوانند به حیات خود ادامه دهند، مجبورند ساعت‌ها و روزها زمان صرف کنند تا موانع اداری را از مقابل بردارند. این بوروکراسی ناکارآمد، بستری مناسب برای آفرینش کمدی است. آن هم از نوع کمدی سیاه و شوخی با تابوهایی که شاید در یک کمدی عامه‌پسند جایگاهی نداشته باشد؛ نگاهی نقادانه که همچون فریادی دردناک از نهاد جامعه‌ای است که راهروهای اداره‌هایش، شلوغ‌ترین مکان‌های شهری هستند.

(امتیاز ۷ از ۱۰)

نظرات خوانندگان۰
منتقدان فارسی‌زبان
شب
روز