مجبوریم (۱۳۹۹) – No Choice
عصبانی نیستم
خشایار سنجری: سیاهنمایی از آن دست کلیدواژههایی است که در ادبیات ژورنالیستی دهههای اخیر سینمای ایران به منظور راندن، تهدید یا تخریب یک فیلم یا جریان سینمایی بسیار کاربرد داشته است. از سوی دیگر، در سالیان اخیر درامها و ملودرامهای متعددی با دغدغههای اجتماعی ساخته شدهاند که با ترکیبی اشتباه و جعلی تحت عنوان «ژانر اجتماعی» معرفی شدهاند؛ فیلمهایی که جریان اصلی تولید در سینمای ایران را به خود اختصاص میدهند و حتی با الفاظ عامیانهای چون ژانر فلاکت نیز از آنها یاد میشود. در این شرایط، هر گاه فیلمی در خصوص مسائل روز اجتماعی ساخته میشود، یک دودستگی بر فضای نقد ژورنالیستی حاکم میشود؛ گروهی حجم بالای اتفاقهای تلخ و منفی فیلمنامه را برنمیتابند و این نوع نگاه به مسائل اجتماعی را بزرگنمایی میبینند. این گروه اغلب، فیلمساز را متهم به ارتباط با جشنوارههای خارجی و بهاصطلاح «فیلمسازی برای جایزه گرفتن از جشنوارهها» میکنند. گروهی دیگر هم فیلمساز را میستایند و از اینکه کارگردانی در این وانفسا دغدغه آسیبهای اجتماعی را دارد او را بهشدت تحسین میکنند؛ اما باید این را در نظر داشته باشیم که نیتخوانی، وظیفه منتقد نیست و اینکه فیلمساز قصد و غرضاش از تصویرسازی بزهکاری چیست از فرامتن برمیآید؛ و حیطه نقد سینما، متن است نه فرامتن.
در ابتدای «مجبوریم» با انبوهی از نماها مواجهیم که معتادان و کارتنخوابها را به تصویر میکشند؛ نماهایی که میخواهند زیستبوم گلبهار را به بیننده معرفی کنند و دورنمایی از شهر را نیز به تصویر بکشند؛ و حکم نماهای معرف را هم دارند. فیلمساز تا انتهای بخش گلبهار، از این طیفِ محلهها جدا نمیشود و حتی در بخش وکیل و بخش پزشک نیز گذری به این محلهها و این سبک از زندگی خیابانی و بزهکاری میزند. شخصیت اصلی فیلم در بخش اول، گلبهار است و تجسم محیط رشد او خطا نیست. پس نمیشود فیلمساز را برای نمایش چنین فضاهایی، متهم به اغراق در تصویرسازی اجتماعی کرد؛ در واقع به این میماند که در بخش سوم، فیلمساز را به سبب نمایش زیستبوم پزشک، متهم به اغراق در پرداختن به طبقه بالای اجتماع کنیم. ترسیم چنین فضاهایی میتواند تصمیم نهایی مجتبی را منطقی جلوه دهد و دلیلی برای آن باشد.
رضا درمیشیان در آثار پیشین خود، محوریت قصهاش را بر زن یا مردی در جایگاه اجتماعی پایین بنا نهاده بود؛ مردان و زنانی که غرق در مشکلهای اقتصادی و فقر بودند یا در بزهکاری دستوپا میزدند؛ اما حالا در «مجبوریم» به سه زن با سه جایگاه اجتماعی متفاوت میپردازد و مقوله فقر و بزهکاری را با لحن روایی متفاوتی سوژه قرار میدهد. دیگر خبری از آن غرقشدگی مطلق در فضایی محنتبار نیست. همان بیچارگی و درماندگی «عصبانی نیستم» و «بغض» در «مجبوریم» نیز هست، اما این بار، بنبست فقط به طبقه پایین اجتماع منحصر نمیشود، سایر طبقات اجتماعی نیز در حال سقوط هستند. همه طبقات اجتماعی با معضلاتی دستوپنجه نرم میکنند که گویی راهی برای برونرفت وجود ندارد. شاید این فضا کمی سیاه یا درآمیخته با تباهی مطلق به نظر برسد اما آیا از چنین ویرانیای دور هستیم؟ درمیشیان در «مجبوریم» فقط تصویرسازی نمیکند بلکه به بررسی راههای درمان آلام اجتماعی نیز میپردازد و مزایا و معایب هر یک از این راهحلها را نیز بررسی میکند. این همان پختگی است که نیاز داریم تا در لحن و کار فیلمسازی با دغدغههای اجتماعی ایجاد شود. نشان دادن یک موضوع چالشبرانگیز و شناساندن آن به مخاطبان، کار مهمی است اما آسیبشناسی و بررسی تمام جوانب آن موضوع حساسیتبرانگیز اجتماعی، میتواند جایگاه تئوریک فیلمساز را ارتقا دهد.
با وجود پیشرفت درمیشیان در پرداخت مضمونهای اجتماعی ملتهب، او ابزار تصویری درستی را برای بازنمایی فیلمنامهاش به کار نمیگیرد. همخوانی دکوپاژ با فضای حاکم بر فیلمنامه از نکاتی است که میتواند در میزان ارتباط حسی بیننده با فیلم تاثیرگذار باشد. به عنوان مثال، آنچه در دکوپاژ «مجبوریم» خودنمایی میکند، استفاده مکرر از زوم است؛ از آنجایی که چشم انسان توان زوم ندارد، کاربرد این تکنیک ممکن است تصنعی به نظر برسد. استنلی کوبریک از این تکنیک استفاده میکرد تا با حالتی تاکیدی، به شخصیت اصلی نزدیک شود و او را در موقعیتی درهمریخته و پرفشار به تصویر درآورد و بیننده را در حالتی اضطرابی نگه دارد. وس اندرسن نیز از این تکنیک استفاده میکند و زومهای او با حالوهوای فانتزی قصههایش جور درمیآید. کوبریک یا اندرسن، قصدی برای واقعگرایی یا مستندنمایی ندارند. پس کاربرد زوم را میتوان به نحوی تفسیر و تعبیر کرد؛ اما در مورد کاربرد زوم در «مجبوریم» چه استدلالی میتوان داشت؟ خلق دلهره؟ تاکید؟ تنهایی؟ زوم وقتی میتواند معنایی داشته باشد که یک سوژه از میان جمعی از سوژهها یا در دل محیطی شلوغ یا بزرگ انتخاب شود. در «مجبوریم» با زومهایی مواجه هستیم که شخصیت اصلی به تنهایی در گوشهای از یک اتاق کوچک ایستاده است. این نما چهگونه میتواند بر تکافتادگی شخصیت وکیل (نگار جواهریان) دلالت کند؟
(امتیاز ۷ از ۱۰)