میناری (۲۰۲۰) – Minari
رویای آمریکایی با چاشنی استقلال کرهای
خشایار سنجری: در «میناری» با مفهوم جامع و کاملی از زندگی مواجه هستیم و تصویر زندگی مهاجران کرهای در آمریکا، یکجانبه نیست. در فیلمهایی که به موشکافی زندگی مهاجران پرداخته میشود، معمولا عوامل اجتماعی و ستیزهای دولت مرکزی حرف اول را میزنند و فیلمسازان اغلب میکوشند سیاستهای حاکم را به نقد بکشند؛ اما لی آیزاک چانگ به دنبال آسیبشناسی اجتماعی و معرفی مسببان وضع زندگی خانواده جیکوب یا سایر مهاجران کرهای نیست، بلکه میکوشد فرازونشیبهای یک زندگی مشترک در آستانه فروپاشی را به نمایش درآورد و تلاشهای انسانی برای برونرفت از بحران را ارج نهد. مفهوم غالب در درامهای خانوادگی، چیرگی پیروزمندانه و مقتدرانه خانواده بر مشکلات و رستگاری مطلق در قالب رویای آمریکایی است؛ اما چانگ این تصویر کلیشهای را نیز درهم میشکند. «میناری» الگویی از زندگی ارائه میدهد که به آنچه در حقیقت جریان دارد، نزدیکتر است: زندگی همان طور که میتواند شاد و لطیف باشد، میتواند بسیار بیرحم و تلخ هم باشد و این تلخی و شادی، همراه هم معنایی تازه پیدا میکند. لی آیزاک چانگ به دنبال یافتن مقصر برای اتفاقهای تلخ زندگی نیست، بلکه از دیدگاه او، مجموعهای از عوامل ریز و درشت هستند که میتوانند یک زندگی را به سمت فروپاشی یا اوج ببرند. صبوری انسانها و استقامت آنهاست که در بزنگاههای حساس به داد آنها میرسد؛ همان طور که ممارست مادربزرگ در کاشت گیاه میناری ثمربخش میشود.
«میناری» مملو از جزییات است؛ از نوع نگرش متفاوت انسانها به مقولهی دین و مذهب جاری در زندگی روزمره تا چالشهای ناشی از تعارض فرهنگی بین دو ملتی که از اساس غریبهاند. مرد کارگر در «میناری» هر یکشنبه صلیبی را بر دوش میکشد. در مقابل، مادربزرگ مبلغ اعانه خانواده به کلیسا را برمیدارد و به چرخه اقتصاد خانواده بازمیگرداند. چانگ قصهای برگزیده است که شعارزدگی راه میدهد اما او مفاهیم عمیق زندگی بشری و عواطف ساده انسانی را بیآنکه گلدرشت به نظر برسند در متن قصه گنجانده و برای هر کدام از این مفاهیم، قصهای فرعی اما درهمتنیده با خط اصلی فیلمنامه تعبیه کرده است.
همان ابتدای فیلم، چانگ در یک لانگشات از کانتینر محل سکونت خانواده، زن و مرد قصه را نشان میدهد که میخواهند وارد کانتینر شوند، اما پلهای در کار نیست و آنها بهزحمت میتوانند داخل شوند؛ نمایی که پیش از ورود مخاطب به بطن قصه، همچون یک تلنگر محسوب میشود و مشکلات پیش روی خانواده جیکوب را به ذهن بیننده متبادر میسازد. شغل خانواده جیکوب نیز طوری انتخاب شده است که نوعی نگرش را به مخاطب القا میکند. آنها در کارخانه جوجهکشی، مسئول تشخیص جنسیت جوجهها و حذف جوجههای مذکرند. جیکوب از این شغل به تنگ آمده است و به نظر میرسد در برابر ایدئولوژی حاکم بر آن در حال مقاومت است. او میخواهد فارغ از دستورها و پیشفرضهای دیکتهشده و مرسوم اجتماع حرکت کند و بهنوعی استقلال از بندها و تقیدهای جامعه دست یابد؛ اما همسر او، یک زندگی آرام و بیدردسر را ترجیح میدهد، حتی اگر شغلش تشخیص جنسیت جوجههای نگونبخت باشد. (امتیاز ۸ از ۱۰)