گیسلو (۱۴۰۰) – Giselou
زن روسیاه
رضا حسینی: «گیسلو» فیلم تلخی است که از کارگاه زغالپزی شروع میشود و داستان زنی به نام زهرا را روایت میکند که تنهاست و با دو فرزندش در خانهای با سقفی آبپسداده و درحالریزش (نمادی از وضعیت خانوادهاش) زندگی میکند. خیلی زود مشخص میشود که او در جستوجوی شوهری است که پنج سال پیش، آنها را رها کرده و در واقع یک طالب است. داستان هرچه جلوتر میرود عمق سختیها و زندگی دردناک زهرا بیشتر برملا میشود؛ و البته همزمان، جایگاه این زن رفیعتر میشود چون با صلابت و سرسختی و ظاهری عادی – که انگار هیچ مشکلی ندارد – زندگی را گذران میکند و آرامشی تحسینبرانگیز در ورای تمام عذابهایی که کشیده بر او حاکم است. شاید انتظار تماشاگر این باشد که او زیر تمام فشارها و اتفاقهای بد زندگیاش، باید فرسودهتر و شکستهتر از این میشد.
تأمل دوربین و فیلمساز روی لحظههای معمولی زندگی زهرا و پرهیز از احساسیکردن فضا (مثلاً با استفاده از قابهای بسته و نمایش اشکهایی که جاری میشوند) بر کیفیت فیلم افزوده است اما تعقیب (بخوانید پرسهزنی) زن در جستوجویی برای یافتن شوهر – که آشکارا بیاثر احساس میشود – به فیلم لطمه میزند و در تقابل با بخش پایانی «گیسلو» و سفر به افغانستان قرار میگیرد که واقعاً درجهیک است و حسوحال تریلرهای واقعی را پیدا میکند. فقط حیف که بخش بازگشت از خانه قدیمی زهرا و خروج از افغانستان هم ناگهان قطع میشود چون میتوانست بر وجه تریلر فیلم در این بخش بیفزاید؛ اما یکی از ویژگیهای «گیسلو»، همین تلفیق فضای یک مستند ناظر و بیدخالت در زندگی سوژهاش با ساختار مستندی با فرازوفرود دراماتیک است. به عبارت دیگر، فیلمساز گاهی وقتها با دوربین خود به یک شاهد صرف بدل میشود و زندگی زهرا را آن طور که هست و بدون کموزیاد به تصویر میکشد (که نتیجه این حفظ فاصله لحظههای نابی از جریان واقعی زندگی شده) اما در مواردی هم، به داستان زندگی زهرا سمتوسو میدهد و همه چیز را در مسیر دلخواه خود هدایت میکند.
به حرفهی زهرا اشاره شد. فیلمساز در طول فیلم چند بار روی دست و صورت شستن او تأکید میکند تا زمینه را برای رسیدن به پایان شاعرانه و البته دردآور مورد نظرش آماده کند: در پایانبندی تصویر شوهر را در حال خواندن ترانهای روی گوشی تلفن همراه میبینیم که اتفاقاً شعری بامعنا را میخواند که در بخشی از آن میشنویم: «صیادم میگردم!». سپس زن را دوباره در کارگاه میبینیم و این بار صورت سیاهشدهی او در قابی بستهتر از قبل به نمایش گذاشته میشود تا فیلمساز به زبان سینما بگوید که در این جامعه سنتی – هرچند که زهرا در واقعیت قربانی است و ما در این مورد شکی نداریم – روسیاهی برای زن است و همه از جمله حاجآقایی که زن برای مشورت به او مراجعه میکند، وی را مقصر اول و آخر این وضعیت میدانند. این پایانبندی با اطلاعات تکاندهندهای همراه میشود: «طبق آمار اداره کل اتباع و مهاجران خارجی استان کرمان، تنها در این شهر تا کنون ۱۲۰۰ زن به سرنوشت زهرا دچار شدهاند.»
(امتیاز ۷ از ۱۰)