آهو (۱۴۰۲) – Gazelle
گنگ خوابدیده
محمد محمدیان
«الا ای آهوی وحشی کجایی؟/ مرا با توست چندین آشنایی/ دو تنها و دو سرگردان و دو بیکس/ دد و دامت کمین از پیش و از پس» (حافظ)
سال ۱۳۷۵ همراه جلیل اکبریصحت با هوشنگ گلمکانی درباره مستندش «گنگ خوابدیده» – که به زندگی محسن مخملباف میپردازد – گفتوگو کردیم که در روزنامه «ایران» چاپ شد. هنوز یادم هست در دل آن گفتوگو و هیجان و احساس پشت آن میشد حدس زد که این دستگرمی فیلمساز برای پرش به سوی ساخت فیلم سینمایی است هرچند که این پرش به دلایل بسیاری، از جمله گرفتاریهای او که برخی را از نزدیک دیدهام، نزدیک به ربع قرن طول کشید. تا آنجا که وقتی آن دردسرها را میدیدم به جای تشویق حتی یک بار توصیه کردم از ساخت فیلم دست بردارد و فکر فیلمسازی را رها کند؛ اما مثل این بود که بخواهید عاشقی را از معشوقش جدا کنید. جاهایی احساس میکردم زیر بار همان دردسرها سست شده اما دستبردار نبود؛ و اکنون هم همان عشق را نخست در سلولهای فیلم میبینیم و سپس در روایت قصهای عاشقانه به گرمای عاشقیت فیلمهای «شبهای روشن» و «در دنیای تو ساعت چند است؟» که اصلیترین مفهوم و مایه بنیادیاش عشق و هجران و انزواست.
از تیتراژ فیلم و هجرت عاشق و دیر رسیدن معشوق، «آهو» قصه جدا افتادن انسانهاست و از عشقهای به وصال نرسیده (پروانه/ فرهاد و چوپان/ بنفشهخانم) تا وصالهایی که پا نمیگیرند (تلاشهای سعید، آقای کمالی و مازیار برای رسیدن به پروانه) همگی نمایشگر تنهایی تکتک شخصیتهای فیلم هستند. همه گرچه در ظاهر عشقی را طلب میکنند که پوسته ظاهری فیلم است اما در پس این احساسات، تنهایی غمانگیز انسان معاصر است که تلخیاش سراسر فیلم را احاطه کرده و تصویری از زندگی امروز را بازتاب میدهد؛ و این تأکید هم زمانی بیشتر خود را به رخ میکشد که حتی وقتی شاهد علاقه کودکانه پسر دستفروش (اشاره به نسل جدید) به پروانه هستیم که از اشیای روی میز کوچکش آهوی چوبی را به یادگار برمیدارد. او نیز در تنهاییاش دوستانی در سنوسال خود ندارد.
تصاویر چشمنواز علیرضا زریندست در نماهای آغاز فیلم، خروج دختر از خانهاش و پیدا شدنش از پشت درخت خشک تکافتاده کهنسالی را ثبت کرده است، گویی این درخت هم در آن طبیعت رویایی شمال سرسبز مانند شخصیتهای فیلم از انزوا و روندی رو به نابودی حکایت دارد؛ اما عاشقانه فیلم از جنس دیگری است و همه چیز در رویای پروانه بهزیبایی جاری است و به نظر میرسد کل داستان در همان خواب کوتاه پایانی که سیگار روشنی لای انگشتانش مانده میگذرد. تصاویر فرهاد که مدام جلوی دیدگان پروانه است، چهره سعید که شباهت غریبی به فرهاد گمشده دارد یا حضور پیرمرد چوپان که شک پروانه را هم برمیانگیزد و با آن شمایل و سواد، بیشتر به عارفی میماند که البته عشق سالهای درازش به بنفشهخانم نیز حکایت از آینده محتوم به معشوق نرسیدن پروانه دارد و مرگ مازیار در دریا که غیرعادی به نظر میرسد و بازگشت فرهاد، وقتی با خانهای روبهرو میشود که گویی سالهای طولانی کسی در آن زندگی نکرده و پنجرههایش تار عنکبوت بسته و غبار همه جا را گرفته است و همچنین تصاویر وهمآمیز فیلم، همگی راوی فضایی خیالانگیز هستند؛ و تازه چهطور در شمال هیچکدام از ساکنان، اهل این دیار نیستند؟ «آهو» فیلمی رئالیستی با پایبندی به منطق متداول نیست، حکایت غریبی از عشق و خاطره و دلتنگی است که عاشقانه دلنشینی را در دل خود جای داده است.
بازیگران هم در حد و اندازه نقش و خلق عاشقانههای خود باورپذیر و دوستداشتنی در اثر جای گرفتهاند. علی مصفا که گویی با همان شمایل فرهاد عاشق «در دنیای تو ساعت چند است؟» به این فضای رویایی پرتاب شده و در نقش آقای کمالی باز همه جا در طلب محبوب میگردد. رضا کیانیان در نقش چوپان چه خوب رنج همه سالهای دربهدری و دوری از معشوق را به جان خریده و این حسرت فراق تمام وجودش را تسخیر کرده است؛ و سپیده آرمان در نخستین حضور سینماییاش در نقش پروانه نه بازی پیچیدهای دارد و نه نقش پیچیدهای. فیلم از او آرامش و سکون عاشق تنهایی را طلب کرده و او همان را تقدیم بینندهاش کرده است، نه بیشتر و نه کمتر؛ نقشی که به عنوان مثالی وارونه، در تقابل با پروانه عاشق در «تنگنا»ی امیر نادری (فیلم محبوب فیلمساز) با فرازونشیبهای تمام رئالیستیاش با بازی زندهیاد نوری کسرایی است و طبعاً مجال و ظرفیت بروز احساسات عمیق و چندوجهی را نیز برای بازیگر فراهم نمیکند.
برای تماشای «آهو» باید از قواعد آشنا رها شد و دنبال خط و ربط شخصیتها نگشت. فیلم لحظههای چشمنواز و تصویرهای لذتبخشی دارد که تماشایشان در دل تاریکی و روی پرده بزرگ سینما دلانگیزتر است. این عاشقانه دیدنی میتوانست پالودهتر باشد و با ریتم خوشآهنگتری به تماشاگر منتقل شود ولی فیلمساز نتوانسته از دلنوشتههای خود کوتاه بیاید یا با کوتاه کردن تصاویر از برخی بخشهای فیلم بگذرد که نمونهاش کاستن از روایتها و تکگوییها بود.
در نمایی حذفشده از اواخر «آهو» (که حالا در کلیپی از آن استفاده شده) مرد تنهایی را که خود فیلمساز است در حال نشانی دادن به فرهاد میبینیم و بعد صبر کردنش را میبینیم که با نگرانی مسیری را نگاه میکند که فرهاد طی میکند؛ انگار این سوال در ذهنش میچرخد که فرهاد به مقصود میرساند یا نه. این نمای زیبا و پرمعنا نمیدانم چرا از نسخه اصلی حذف شده است و کاش در نسخه اکران آنلاین (که فیلم مناسب چنین اکرانی با مخاطبانی گسترده در دورهای طولانی هم هست) به فیلم برگردد.
بدون هیچ مقایسهای بین فیلمهای عاشقانه «حالخوبکن» که در هر شرایطی دوست داریم ببینیم و گویی به حدیث نفس فیلمسازانشان میمانند، از این پس یکی دیگر هم به جمعشان افزوده شده است.
(امتیاز ۷ از ۱۰)