دون – نقد ۱

دون – نقد ۱

دون (۲۰۲۱) – Dune

 

خاورمیانۀ حماسی در سیاره‌ای دوردست

ساسان گلفر: تاریخ خاورمیانه در گوشه‌ای از آسمان تکرار می‌شود. این بار تکرار تاریخ نه تراژدی است و نه کمدی، بلکه حماسی است و به حماسۀ تصویری و صوتی باشکوهی روی پردۀ سینما بدل شده است. وظیفۀ ساختن یک تاریخ آلترناتیو برای این منطقه بر دوش دنی ویلنوو کانادایی افتاده است که پیش از «دون»/ «تل‌ماسه» نیز به درهم آمیختن جغرافیا و تاریخ خاورمیانه با اساطیر و کهن‌الگوها علاقه نشان داده بود. ویلنوو اولین بار با همین مضمون بود که خود را به جهانیان شناساند؛ در چهارمین فیلم بلندش با عنوان «آتش‌ها»/ Incendies محصول ۲۰۱۰، دو جوان کانادایی را به دنبال ریشه‌های خود به خاورمیانه فرستاد تا در آن‌جا بار دیگر تراژدی یونانی-مصری «اودیپوس رکس» را مرور کنند و نمود این کهن‌الگو را در تاریخ معاصر خاورمیانه ببینند. حالا که ویلنوو درام‌های دلهره‌آور «زندانیان» و «دشمن» را از سر گذرانده، در «سیکاریو» گشتی در جغرافیای آمریکای مرکزی زده و بعد از آن، فیلم‌های علمی‌خیالی «ورود» و «بلیدرانر ۲۰۴۹» را ساخته، در دهمین فیلم بلندش به جغرافیا و فضایی مشابه اولین اثر سینمایی مهم خود بازگشته است و در چالش تازه‌اش اولین فیلم از مجموعه «دون» را روی پرده فرستاده که اقتباسی است از رمان فانتزی علمی‌خیالی مشهوری به همین نام (چاپ اول ۱۹۶۵) به قلم فرانک هربرت (۱۹۸۶-۱۹۲۰).

پل اِیتردیس (تیموتی شلمی) وارث یک خاندان بزرگ اشرافی ساکن سیارۀ کالادان است در سال ۱۰۱۹۱ میلادی که عازم سیارۀ آراکیس می‌شود؛ سیاره‌ای خشک و سراسر پوشیده از ماسه که به دون/ تل‌ماسه نیز شهرت دارد. در این سفر از جمله پدر پل، دوک لتو ایتردیس (آسکر آیزاک)، مادرش بانو جسیکا (ربکا فرگوسن) از قبیله بن‌جزریت و همچنین دو تن از جنگ‌سالاران به نام‌های گورنی هالِک (جاش برولین) و دانکن آیداهو (جیسن موموآ) همراه آن‌ها هستند تا آن خاندان طبق قراردادی حکمرانی سیارۀ آراکیس را بر عهده بگیرد؛ سیاره‌ای که تنها منبع تهیۀ مادۀ مرموزی موسوم به «ادویه» است که سبب افزایش طول عمر می‌شود و حیاتی‌ترین مادۀ سراسر کهکشان است. طبیعتاً خان‌سالار پیشین این سیاره، بارون ولادیمیر هارکونن (استلان اسکاشگورد) که مباشری بی‌رحم به نام گلوسو رابن (دیو باتیستا) دارد، دست روی دست نگذاشته است تا سیارۀ ارزشمندش را از چنگ او دربیاورند. پل در رشته‌ای از کشمکش‌ها درگیر می‌شود که کرم‌های ماسه‌ای همه‌چیزخوار و غول‌پیکر، و قبیلۀ بومیان فریمن به ریاست استیلگار (خاویر باردم) و دختری به نام چانی (زندیا) در آن حضور دارند و انواع نبردها، توطئه‌ها، رقابت‌ها، رفاقت‌ها و خیانت‌ها را تجربه می‌کند.

ویلنوو در آغاز دهه ۲۰۲۰ سدۀ جدید، سنتی را دنبال کرده است که پیش از او پیتر جکسن در ابتدای قرن با اقتباس مجموعه «ارباب حلقه‌ها»ی جی آر. آر. تولکین در حوزه ادبیات فانتزی در پیش گرفته بود. کار او در اثر تازه‌اش که البته هنوز قسمت اول آن ساخته شده و به پرده راه یافته است، از جنبه‌ای دیگر (از لحاظ پرداختن به تاریخ آلترناتیو فانتزی در یک فیلم اقتباسی، نه فرم یا فرمت کار) یادآور یک مجموعه پرطرفدار دیگر (البته در تلویزیون) است؛ مجموعه «بازی تاج‌وتخت» که اقتباسی است از آثار فانتزی جرج آر. آر. مارتین. از جنبه‌ای دیگر نیز (که شاید هنوز قضاوت درباره‌اش زود است اما می‌توان پیش‌بینی کرد) کار او به نوآوری جرج لوکاس در دهه ۱۹۷۰ شباهت دارد و ساختن اسطوره‌های مدرن در مجموعه «جنگ‌های ستاره‌ای» با ساختن جلوه‌های (به نسبت زمان خود) خیره‌کننده؛ اما این مجموعه که پیش‌تولید قسمت دوم آن بر اساس نیمه دیگر رمان قطور فرانک هربرت آغاز شده است و احتمالاً سازندگانش برای مشاهده بازخوردهای بخش اول در تولیدش تعلل کرده‌اند، به یک مفهوم بی‌نظیر و از جنبه محتوا و فرم، متفاوت از آثار پیش از خود است و لااقل با اقتباس ناموفق سال ۱۹۸۴ دیوید لینچ از همین اثر ادبی خیلی فرق دارد.

«دون» دنی ویلنوو بیش از هر عنصر و ارزش‌ تولیدی دیگری – از جمله داستان و سیر دراماتیک یا اتکا به بازیگران ستاره یا گروه بازیگران توانا و پروپیمان خود – به طراحی صحنه، طراحی لباس، طراحی صدا، موسیقی و جلوه‌های خیره‌کننده و میخکوب‌کنندۀ تصویری و صوتی متکی است؛ تا آن اندازه که با تماشای ناگزیر این فیلم در قاب کوچک می‌توانیم دریابیم که شاید نیمی از جذابیت آن را از دست داده‌ایم و با این حال، هنوز شاهکاری تماشایی پیش رو داریم. رویکرد تصویری ویلنوو عمدتاً مبتنی بر چشم‌اندازهای شکوهمند، فواصل دور، لانگ‌شات‌های فراوان و نماهای بلند است که آن را کاملاً از آثار به‌ظاهر مشابهی مانند مجموعه «جنگ‌های ستاره‌ای» متمایز می‌کند و زیبایی شکوهمند تصاویر او با توجه به محدودیت پالت رنگی، نورپردازی مایه تاریک و اتکا به فرم‌های هندسی و گرافیک و بافت تصویر، کاملاً متفاوت از شکوه و زیبایی مجموعه «ارباب حلقه‌ها» یا «هابیت» است. طراحی صوتی فیلم در حوزۀ جلوه‌های صوتی، دیالوگ و موسیقی بی‌نظیر است و از همین الان می‌توان برنده جوایز اسکار ۲۰۲۲ در حوزه‌های مختلف فنی و از جمله طراحی و تدوین صدا را حدس زد. موسیقی با آن که تقریباً در تمام مدت ۱۵۵ دقیقۀ فیلم در پس‌زمینه (و گاهی حتی در پیش‌زمینه!) تصویر شنیده می‌شود، هیچ جا اضافی محسوب نمی‌شود و کاملاً در تاروپود تصویر و داستان تنیده شده است. این موسیقی در عین این‌که گاهی ونجلیس را به یاد می‌آورد و گاهی به نظر می‌رسد ادای دین به موریس ژار (۱۹۲۴-۲۰۰۹) یا موسیقی «لارنس عربستان» یا گیورگ لیگِتی (۱۹۲۳-۲۰۰۶) باشد، کاملاً «هانس زیمر»ی و اصیل است. موسیقی زیمر در مواردی به صورت ضمنی دربردارندۀ اشاره‌هایی فرامتنی هم هست.

بازی‌های «دون» اگرچه عمدتاً در مقیاس‌های هالیوودی عادی و استاندارد محسوب می‌شوند اما گاهی جنبه‌های منحصربه‌فردی هم دارند؛ مثلاً بازی شارلوت رمپلینگ در پوششی دست‌وپاگیر و زیر توری ضخیمی که عملاً بار نقش‌آفرینی او را از میمیک برمی‌دارد و روی حرکات – می‌توان گفت – کوریوگرافی‌شده و صدای بازیگر می‌اندازد، یا بازی خویشتن‌دارانه استلان اسکاشگورد در نقشی منفی و در قیدوبند پروتزهای عجیب و محدودکننده (حتی با یک اشاره گذرا به مارلون براندو و «اینک آخرزمان» فرانسیس فورد کوپولا) یا نوع گفتار و صدادهی خاص دِیو باتیستا.

بخش بزرگی از ارجاع‌های تاریخی و تمدنی «دون» بر عهده نام‌های جغرافیایی این داستان است؛ نام‌هایی مانند «کالادان» یا سیارۀ تل‌ماسه‌ای «آراکیس» که به‌وضوح اشاره‌ای به کلدان و تمدن بابِل و سرزمین عراق دارند و بین‌النهرین و خاستگاه تمدن بشر را خاطرنشان می‌کنند. بخشی دیگر در عناصر زبانی و اسامی افراد و گروه‌هایی مانند زنان قبیله بن‌جزریت که در ترکیب با ویژگی فراطبیعی آن‌ها یادآور دوران مادرسالاری-شمنی پیشاتاریخی خاورمیانه هستند یا نام‌ها و چهره‌هایی که وایکینگ‌ها و به‌گونه‌ای اسلاوها را تداعی می‌کنند. عناصر خاص داستان مانند «ادویه» که از یک‌سو به اهمیت استراتژیک منطقه خاورمیانه در قرون وسطا و زمان تجارت ارزشمند ادویه از جادۀ ابریشم اشاره دارد و از سوی دیگر نفت و مسائل استعمار در دوران مدرن را به شکلی استعاری یادآوری می‌کند، نوع دیگری از اشاره‌ها و ارجاع‌های فرامتنی را فراهم می‌آورند. طراحی صحنه، موقعیت مکانی و معماری و همچنین طراحی پوشش شخصیت‌ها نیز به‌نوعی دیگر تاریخ و جغرافیای خاورمیانه را تداعی می‌کند. بخشی دیگر از ارجاع‌های تاریخی نیز بر عهده موسیقی یا ترکیب آن با عناصر دیگر است؛ مانند موسیقی نظامی از نوع بگ‌پایپ اسکاتلندی در هنگام پیاده شدن خاندان ایتردیس از سفینه که یادآور استعمار انگلیس در دوران مدرن و به‌نوعی، کشورگشایی امپراتوری رم در دوران قدیم است یا موسیقی/جلوه خاصی که حملۀ لشگریان مغول به خاورمیانه و در مقطع بعد از آن، به اروپا را به یاد تماشاگر آشنا با تاریخ منطقه و جهان می‌آورد.

«دون» اگرچه داستانش در هشت هزار سال پس از روزگار ما و در سیاره‌هایی دور از زمین، زیستگاه امروز انسان می‌گذرد اما به شیوه‌ای استعاری اشاره به سرچشمه‌های تمدن و امپراتوری‌هایی دارد که حدود پنج هزار سال پیش از منطقۀ ما سر برآورده‌اند و سیر تحولات تاریخی که از سر گذراندند. به این معنا، داستان «دون» و فیلم ساخته‌شده بر اساس آن هم به منطقۀ ما اشاره دارد و هم جهان‌شمول و بشری است. دنی ویلنوو در مصاحبه‌های خود به این نکته اشاره کرده که در دوران نوجوانی یکی از هواداران پروپاقرص داستان فانتزی/ علمی‌خیالی فرانک هربرت بوده که در سراسر جهان عاشقان سینه‌چاک فراوان خود را دارد. برداشت خاص این فیلم‌ساز و لایه‌های تازه‌ای که به داستان اصلی اضافه کرده است شاید باعث شده فیلم او بیش از همه برای ما که در این جغرافیای خاص زندگی می‌کنیم، کنجکاوی‌برانگیز و جذاب باشد. (امتیاز ۸ از ۱۰)

نظرات خوانندگان۰
منتقدان فارسی‌زبان
شب
روز