دکستر: خون تازه (۲۰۲۱-۲۰۲۲) – Dexter: New Blood
خون بهپا میشود
رضا حسینی: «دکستر» (جیمز مانوس جونیور، ۲۰۰۶-۲۰۱۳) یکی از بهترین سریالهای پلیسی و جنایی دهههای اخیر است؛ مجموعهای که داستان یک متخصص تحلیل الگوهای خونریزی در واحد پلیس میامی مترو را روایت میکند که همزمان زندگی موازی پنهانی هم دارد به عنوان یک قاتل زنجیرهای که سوژههایش جنایتکارانی هستند که به دلیل نقص قانون از چنگ عدالت گریختهاند. جالبتر اینکه میل غریزی عجیب او – که دکستر مورگن نام دارد – به خون و خونریزی شخصیتی خاص و جذاب را سروشکل داده است که مثل خونآشامان هرازگاه به خون نیاز دارد تا نیازهایش برطرف شوند! همین سوژه ناب و غیرمتعارف، با بازی تحسینبرانگیز مایکل سی. هال در نقش دکستر (که جوایز پرشماری از جمله گلدن گلوب و اتحادیه بازیگران را در سال ۲۰۱۰ برایش به ارمغان آورد) یکی از برگهای برنده اصلی هشت فصل «دکستر» بود. حالا هم پس از هشت سال (که داستان ده سال جلوتر رفته) سریال کوتاه «دکستر: خون تازه» برای پایان بخشیدن به جهان داستانی این قاتل زنجیرهای خاص عرضه شده است (فصل هشتم با پایانی تقریباً باز تمام شده بود که اعتراض بعضی از طرفداران را هم در پی داشت).
اولین ویژگی «دکستر: خون تازه» را میتوان بازگشت یکی از خالقان اصلی و موفق چهار فصل اول یعنی کلاید فیلیپس دانست؛ کسی که پس از فصل چهارم از مجموعه کنارهگیری کرد ولی در زمان حضورش به عنوان یکی از خالقان، تهیهکنندگان اجرایی و نویسندگان، «دکستر» هجده نامزدی جایزه امی را کسب کرد که سهتای آنها در رشته سریال درام برجسته بود. کارگردانی شش قسمت از ده قسمت «خون تازه» را هم مارکوس سیگا انجام داده که در خلق «دکستر» نقش مهمی داشت (چهار قسمت دیگر را هم یک نفر به نام سَنفورد بوکاِستِیوِر کارگردانی کرده است). مایکل سی. هال در نقش اصلی همچنان جذاب است اما بجز نقش منفی و قاتل زنجیرهای این داستان، کرت کالدوِل (با بازی کلنسی براون که بازیگر مکمل شناختهشده و خوبی است) و بازگشت جنیفر کارپنتر در نقش دبرا مورگن (خواهر دکستر)، دیگر بازیگران نقشهای مهم «خون تازه» ویژگی خاصی ندارند ولی رویهمرفته قابلقبولاند.
عنوان فرعی این سریال کوتاه، یعنی «خون تازه»، به لطف خط روایی درگیرکننده مجموعه، خودش یک ویژگی به شمار میرود؛ چون دستکم در شروع داستان یک بار معنایی دارد و پس از اضافه شدن شخصیت هریسن، معنای افزودهای پیدا میکند؛ بماند که میتوان گفت در ادامه نیز بُعد تازهای به خود میگیرد (پس از پایان سریال، حتی پوستر رسمی «خون تازه» هم بُعد معنایی جدیدی پیدا میکند). با همه اینها، طبیعی است که شروع «خون تازه» به تکاندهندگی و طراوت «دکستر» نباشد چون تماشاگران بهخوبی با این شخصیت و دنیای او آشنا هستند. البته که دکستر مورگن در دنیای جدیدش (یک شهر کوچک داستانی به نام آیرن لِیک در شمال ایالت نیویورک) زندگی متفاوتی را با هویتی مستعار، جیمز/جیم لیندزی، در پیش گرفته است (نام نویسنده رمانهای منبع اقتباس سریال، جف لیندزی است)؛ اما همان قسمت اول سریال، با اینکه یکیدو ایدهی نهچندان خوشایند داستانی دارد، میتواند علاقهمندان را کنجکاو پیگیری ماجراها بکند؛ ولی در خصوص تماشاگری که با این شخصیت و جهان داستانی آشنایی ندارد و «خون تازه» اولین برخورد اوست، همان ایدههای نامناسب داستانی در ابتدای قسمت اول، میتواند دافعهبرانگیز شود بماند که بعضی از مناسبات زندگی در یک شهر کوچک هم جذابیت خاصی برای عموم تماشاگران ندارد؛ اما چندان هم زمان نمیبرد که سریال روی دور میافتد و حتی در بعضی قسمتها واقعاً نفسگیر میشود؛ تا رسیدن به پایانبندی که دوباره مثل شروع «خون تازه» دستکم یکیدو مورد ناخوشایند (در این خصوص پیچش داستانی) دارد که با وجود توجیهپذیری، بهخوبی در داستان نمینشیند. مهمترین مورد، فرار جیم/دکستر از اداره پلیس است که دوستی بیگناه قربانی آن میشود. این درست که روح خواهرش (که انگار بهنوعی و تا حدی جایگزین «مسافر تاریکی» درونش شده) میگوید این بار نمیتواند از مخمصه جان سالم بهدر ببرد و او هم میخواهد برای هریسن پدری کند اما باز هم این تصمیم آنی (بخوانید پیچش داستانی) جای سؤال و تردید دارد. همین وضعیت درباره قرارگیری پدر و پسر در برابر یکدیگر تکرار میشود، بهویژه که از جنبههایی مغایر با شخصیتپردازی هریسن به نظر میرسد و نمیشود پذیرفت که در این مدت، ارتباط او با لوگن (پلیس قربانیای که مربی کشتی هریسن هم هست) قویتر از پدرش شده است، بهخصوص با در نظر گرفتن وقایعی که در قسمتهای آخر «خون تازه» روی میدهد و رابطه پدر و پسری دائم محکمتر از قبل میشود. اینجا هم انگار شخصیت پسر که پیش از این پیشرو و همتای جوان پدر معرفی شده بود ناگهان به داشتن یک زندگی عادی علاقهمند میشود.
«خون تازه» ارزش دیدن دارد اما به پای «دکستر» نمیرسد که در هشت فصل خود، دچار افت کیفیت در یکیدو فصل میانی و پایانی هم شد؛ اما جالب است که سوای حضور یک قهرمان زن از اقلیت بومیان امریکا در داستان «خون تازه»، آنجلا بیشاپ رییس پلیس شهر (که بر اساس جنبشهای اجتماعی سالهای اخیر ایالات متحده قابل درک است)، تغییر رویکردهای چشمگیری در برنامهسازی تلویزیون امریکا به چشم میخورد؛ مهمتر از همه شاید اهمیتی است که به قانون داده شده و انگار دیگر امثال دکستر مورگن هم نباید فراتر از قانون عمل کنند و جنایتکاران را به سزای اعمالشان برسانند. این موضوع میتواند در اتفاقهای هرجومرجطلبانهی دوران ریاستجمهوری دانلد ترامپ هم ریشه داشته باشد. در این مورد در قسمتهای پایانی رسماً واژهی Vigilante (نگهبان خودگمارده قانون؛ کسی که پلیس را برای مبارزه با جرائم ناتوان میداند و خود به این کار دست میزند) با افزودن Shit به آن نفی میشود تا اینکه پایان سریال رقم میخورد و دیگر کسی به نام دکستر مورگن وجود خارجی ندارد؛ گویی زمانهی «دکستر»ها بهسر رسیده است! از سوی دیگر، جالب است که مهربانترین و خونگرمترین شخصیتهای آیرن لیک، دستآخر قاتل زنجیرهای از کار درمیآید. بجز دکستر، کرت کالدوِل هم که پیرمرد کارآفرین و محبوب این شهر کوچک است، در نهایت چنان چهرهای هیولاگون پیدا میکند که مخاطب ممکن است با خودش به این نتیجه برسد که هر فردی مهربانتر بود، خطرناکتر و بیرحمتر است! کلنسی براون در قالب این نقش، بازی دیدنیای دارد و کمتر کسی مثل او میتواند توأمان مهربان، همدردیبرانگیز و بیرحم مثل یک قاتل زنجیرهای باشد.
«دکستر» در «آیامدیبی» با آرای بیش از ۶۹۸ هزار کاربر، امتیاز ۸.۶ از ده را دارد و در رتبه ۱۴۲ از برترین سریالهای تاریخ این وبسایت قرار گرفته است. «دکستر: خون تازه» هم تا امروز و با آرای حدود ۴۷ هزار کاربر، امتیاز ۸.۷ از ده را گرفته (که البته از زمان آغاز پخش آن کاهش یافته) و فعلا (تا ۲۱ دی ۱۴۰۰) در رتبه ۱۳۹ از برترین سریالهای «آیامدیبی» است.
(امتیاز ۷ از ۱۰)