جنایت بیدقت (۱۳۹۹) – Careless Crime
مردی که ساعت نداشت
خشایار سنجری: حل معمای سینما رکس آبادان و جایگاه این اتفاق شوم در تاریخ ایران، رسالت «جنایت بیدقت» نیست. ساخت یک درام تاریخی موفق که نسبت به حقایق تاریخی وفادار باشد، نیاز به شهرام مکری ندارد. رسالت مکری چیز دیگریست. همان طور که در «ماهی و گربه» با تداعی ژانر اسلشر آغاز میکنیم و در ادامه با دوایر اسارت مواجه میشویم، در «جنایت بیدقت» نیز از درامی تاریخی به نقطهی ذوب تاریخ در زمان حال میرسیم؛ گویی مکری مصرانه بازی با ژانرها را ادامه میدهد. او از اتفاقی تلخ در قلب رنجور تاریخ معاصر ایران، پلی برای گذار از واقعگرایی مرسوم در سینمای ایران به سوی شمایل تازهای از حقیقت میزند و تاثیر دائمی تاریخ را بر حال و آینده ترسیم میکند. گذر از دالان تاریخ با عبور از راهروهای موزه سینما میسر میشود. این سینماست که تونل زمان را برای تکبعلیزاده میگشاید و گذشته را به حال و آینده تعمیم میدهد. این تاریخ سینماست که همچون پیشگویی چیرهدست، از آینده سخن گفته است. مکری ایدهی «فیلم در فیلم» را با ایدهی «گذشته در حال» ترکیب کرده و حالا در این فیلم به معجونی تازه دست یافته است. دوقلوهای همیشگی آثار مکری، حالا در «جنایت بیدقت» با قدمزدنهای طولانی در دل تاریکی، دروازهی گسست زمان را میگشایند و جادوگری میکنند. جهان مکری که در «ماهی و گربه» و «هجوم»، بیزمان و بیمکان بود و جغرافیای آن قابل تعمیم به هر نقطهای از جهان، حالا در «جنایت بیدقت» ردی از تاریخ معاصر ایران را به خود گرفته است و بیوقفه با ارجاعاتش بر مخاطب تلنگر میزند: «ما امروز هم تاریخ را زندگی میکنیم.» او حالا با برش نیز آشتی کرده و تک پلانسکانس را به چند پلانسکانس خرد کرده است تا برشهای تاریخی را درهم بیامیزد.
شاید عدهای (به درست یا غلط) بر «ماهی و گربه» و «هجوم» خرده میگرفتند و مکری را در رسیدن به نقطهی تلاقی فرم و مضمون ناکام میپنداشتند و او را متهم میکردند به فرمگرایی محض و بیتوجهی به تعامل دو عنصر فرم و محتوا؛ اما حالا و در «جنایت بیدقت» تمام دریچههای خردهگیران نیز مسدود شده است. چه بستری حاصلخیزتر از تاریخ معاصر ایران برای بازی با زمان و همنشینی حال و گذشته و انسداد چرخهها. لایههای زمانی که مدام بر سر یکدیگر آوار میشوند و کولاژی چندلایه از زمان به وجود میآورند. تاریخی که دائم تکرار میشود و جنایتهای بیدقتی که بارها و بارها تکرار میشوند. حالا دایرههای تودرتوی مکری کارگشا هستند. راه گریزی از این دوایر بیپایان وجود ندارد. تکرار تاریخ حتمیست فقط شاید محلش از روی زمین به آسمان تغییر کند. تکبعلیزاده چهار یا چهل سال پیش فرقی ندارد، کارش را میکند، فندکش را میزند، موشکش را میرهاند. تکبعلیزاده و بقا در قامت آن عروسک دیلاق، محو تماشای پرواز موشکاند. ترناس، صداییست که هنگام انداختن تیر از چلهی کمان به گوش میرسد. ترناس، حسین و عبدالله را مبهوت عبور موشکی کرده است که از چلهی کمان جناب سروان به پرواز درآمده است؛ سروانی که به پشت سر نگاه نمیکند و با اشتباهش، زمینهی جنایت بیدقت تازهای را فراهم میکند. در تاریخ نگریستن، گذشته را مایهی عبرت قرار دادن، درسگرفتن از خطاهای هرچند سهوی، جلوی تکثیر را میگیرد. تکثیر بهدامافتادنهای انسانهای بیگناهی که در زمان و مکان خاصی قرار گرفتهاند. در «جنایت بیدقت» هیچ مرزی بین گذشته و حال وجود ندارد. مکری خط زمانی را شکسته است تا ربط تاریخیاش را دریابد. تکبعلیزادهای که در این روزگار غریب، ساعتی بر دست ندارد، به مرکز ثقل این قصه بدل میشود. چه انتخابی بهتر از این! نوشابهخوردنهای نادری (مدیر سینما) به کانون تغییر زاویه روایت در سلسله پلانهای سینما بدل شده است و دوربین هر بار دورتر از این نوشابهخوردنها میایستد؛ گویی هر بار با کشف زوایای تازهای از دستهای دخیل در این حادثهی مرگبار مواجه میشویم، از نادری و نقش او دورتر میشویم. نادری و زیادهخواهیهایش دیگر تنها نیستند. مقصران دیگری نیز در کارند؛ نوشابهای که از جعبههای نوشابه خارج شده؛ جعبههایی که پشت در خروج اضطراری جا خوش کردهاند. نوشابهی خنک و گوارایی که قرارست تسلیبخش باشد، یکی از قطعههای پازلیست که آرامش و خنکی را به جهنمی سوزان بدل میکند و این پازل، حالا حالاها قرار نیست تکمیل شود. تاریخ کماکان ادامه دارد و هجوم تفسیر، پایانی ندارد.
(امتیاز ۹ از ۱۰)