آنت – نقد ۲

آنت – نقد ۲

آنت (۲۰۲۱) – Annette

 

صحنه‌هایی از یک ازدواج

رضا زمانی: ضیافت رنگ و نور و موسیقی لئوس کاراکس کم نظیر آغاز می‌شود. سخنان فیلم‌ساز در آغاز و تقاضای او از مخاطبان که حتی باد معده خود را در طول نمایش فیلم کنترل کنند، هم روده‌برکننده است و هم خبر از خرق عادتی به شیوه خود او می‌دهد. در ادامه او با آغاز آن موسیقی معرکه با ترجیع‌بند «می‌شه شروع کنیم؟» بهترین بخش فیلم را می‌سازد. همراهی اعضای سازنده‌ فیلم تا خیابان و اضافه شدن یکی‌یکی آن‌ها به گروه در ترکیب با این موسیقی راک و همخوانی همه افراد، انتظار دل‌نشینی برای شروع داستان ایجاد می‌کند.

با آغاز داستان اصلی و عبور از عناصر غیرداستانی، چند تقابل خود را نمایان می‌کنند؛ اولی جدال میان شغل دو طرف ماجرا است. یکی استندآپ کمدین غریبی است که همچون تمام استندآپ‌کمدین‌های به‌اصطلاح «دارک» (خصوصیت این استندآپ‌کمدین‌ها، توهین گاه و بی‌گاه به مخاطبان است، پس اگر از کار او شگفت‌زده شدید، بدانید که کاراکس فقط کمی لحن و فضا را جدی کرده است) حین تعریف کردن ماجراهایی که برای خود اتفاق افتاده، عقاید و ارزش‌های مخاطبان را به سخره ‌می‌گیرد. به قول خودش با کمدی، مردم را خلع سلاح می‌کند و مردم هم برای همین او را تشویق می‌کنند. از سوی دیگر، معشوق وی به هنری اشتغال دارد که دقیقاً بر پایه‌ی مقدس پنداشتن ارزش‌ها و اصول تثبیت‌شده‌ای به درازای قرن‌ها، راه خود را به طبقه ممتاز جامعه باز کرده و به حیات خود ادامه داده است. پیوند این دو طرف، پیوند میان دو سبک هنری و البته زندگی کاملاً مجزا است: یکی وابسته به طبقه متوسط و عامه‌پسند و دیگری زنده به ارزش‌های طبقه ممتاز و اشرافی جامعه. هر دو به‌مرور همدیگر را پس می‌زنند اما آن‌چه در ظاهر آشتی سطحی و کودکانه‌ای در میان عموم بین این دو طبیعت متفاوت انسانی برقرار می‌کند، بزک‌کردن زندگی آن‌ها توسط رسانه‌ها است.

از همین‌جا تقابل دیگری در جهان فیلم اتفاق می‌افتد: جدال و برخورد خلوت زوج و تصویر آن‌ها در میان عموم و نقشی که رسانه در این میان ایفا می‌کند. زن و شوهر در خلوت خود عاشقانه همدیگر را دوست دارند و بجز زمان شور و شوق ابتدایی زندگی، به خاطر همان تفاوت عمیق، کم‌تر با یکدیگر در میان عموم ظاهر می‌شوند. زندگی زناشویی آن‌ها منحصر به همان حریم امن اتاق خواب است اما هجوم و ترکتازی زندگی جمعی همه چیز را به‌هم می‌ریزد. مرد تا زمانی که هنرش از بدبختی و فلاکتش تغذیه می‌کند، کمدین موفقی است و به محض احساس خوش‌بختی در زندگی شخصی، حرفه‌اش رو به سقوط می‌رود. جهان اتوکشیده و شق‌ورق زن چندان مناسب اجراهای او نیست و جوک‌هایش با تمسخر مخاطب روبه‌رو می‌شود. از همین‌جا خودویرانگری‌اش آغاز و به انسانی متفاوت تبدیل می‌شود. خواب‌ زن درباره خشونت او خیلی زود رنگ واقعیت به خود می‌گیرد.

آن‌چه به فیلم ضربه‌ می‌زند از میانه‌ی همین کشمکش‌ها‌ آغاز می‌شود؛ این گره‌های داستانی به‌خوبی بسط و گسترش پیدا نمی‌کنند و فقط میزانسن‌های فیلم‌ساز و بازی او با نور و رنگ، به‌ویژه با محیط استخر خانه، فضای پرتنش میان زن و شوهر را نمایان می‌کند. تکه‌تکه‌شدن داستان به خاطر بیان مراحل مختلف زندگی دو طرف به خاطر پایبندی به خصوصیات ژانر موزیکال، روایت آن را از پرده دوم به بعد اپیزودیک می‌کند و هر کس از طریق آواز خواندن قصه خود را بدون مقدمه‌چینی مناسب بیان می‌کند. همین پریدن از یک داستان به داستان دیگر و عدم گسترش صحیح آن تقابل‌های جذاب، پاشنه آشیل اصلی فیلم می‌شود. با تولد آنت و سپس مرگ زن به آن شکل ناگهانی و آغاز خوانندگی آنت، فیلم تغییر لحن می‌دهد و مسأله اخلاقی کودکان کار، به‌خصوص کودکان فضای مجازی و بهره‌جویی والدین از آن‌ها دغدغه‌ فیلم می‌شود. اگر قرار باشد اعتباری اساسی در این بخش برای کاراکس قایل شویم باید به خاطر انتخاب یک عروسک رایانه‌ای (سی‌جی‌آی) به جای نوزادی واقعی در نقش آنت تا قبل از بالغ شدن باشد. کاراکس آشکارا با چنین انتخابی موضع خود را در برابر رفتار سوءاستفاده‌گر پدر اعلام می‌کند و زمانی بازیگری حقیقی مقابل پدر قرار می‌دهد که آنت به بلوغ تصمیم‌گیری رسیده باشد.

عدم شخصیت‌پردازی درست پدر، دیگر مشکل فیلم است. تا جایی که مخاطبانش را از دست می‌دهد و نمی‌تواند میان زندگی زناشویی با شغلش تناسبی برقرار کند، با او همراه می‌شویم اما از جایی به بعد و به‌ویژه پس از مرگ همسر، دیگر او را نمی‌شناسیم. تصمیم ناگهانی او برای کشتن رهبر ارکستر اوج تغییرهای ناگهانی و بدون پیش‌زمینه وی است و تغییر چندباره‌ طیف رنگ فضای اطراف استخر حین قتل به منظور ایجاد حس تعلیق هم چندان کارساز از آب درنمی‌آید.

تقابل دیگری در جریان فیلم وجود دارد که حسابی در دل درام خوش می‌نشیند: تقابل میان فرهنگ و زندگی اروپایی و زیستی که خاستگاه آن کشور آمریکا است. اپرا به عنوان نوعی از هنر والا، داستانش در تراژدی و مرگ می‌گذرد اما به آدمی درکی ناب و یکه از مفهوم زندگی می‌بخشد. در مقابل کمدی زنده – آن هم از نوع تندوتیزش که با خنده هم همراه است – از دید آن روشنفکران اروپایی علاقه‌مند به اپرا چندان جدی گرفته نمی‌شود؛ حتی همان رسانه‌ای که تلاش دارد میان این دو آشتی عمیقی ایجاد کند، زن و مرد نماینده‌ این دو فرهنگ مختلف از دو قاره متفاوت را «زیبا و حرام‌زاده» خطاب می‌کند. از سوی دیگر نام زن کاملا اروپایی است و ریشه‌ای فرانسوی دارد اما نام مرد آمریکایی است. در نهایت، جدال میان فرهنگ این دو قاره در همان سکانس طوفان دریا شدت می‌یابد و نتیجه این‌که به هم‌زیستی مسالمت‌آمیزی هم نمی‌رسد. کاراکس با خلق این تقابل کاری با فیلمش می‌کند که به نظر خطرناک می‌رسد؛ داستان در آمریکا می‌گذرد اما خودش هنرمندی عمیقاً اروپایی است. ولی مخاطب هم انتظار عافیت‌طلبی از کسی چون او را ندارد.

دیگر مشخصه فیلم نقب زدن به تاریخ سینما و احضار مؤلفه‌های ژانرهای مختلف در این موزیکال تیره‌وتار است. به‌راحتی می‌توان جلوه‌هایی از ژانر وحشت، عاشقانه‌هایی پرسوزوگداز، سینمای فانتزی و در نهایت تراژدی‌های تلخ چارلز دیکنزی را در جای جای اثر مشاهده کرد. رفتار و خودویرانگری شوهر و مرگ سنگدلانه‌ رهبر ارکستر دربرگیرنده‌ مایه‌هایی از فیلم‌های ترسناک روان‌شناسانه است که بر پایه داستان زندگی قاتل‌هایی روان‌نژند می‌گذرد. مثلث عشقی میان سه شخصیت اصلی با حذف یکی از شخصیت‌ها از میانه ماجرا، الگوی آشنای فیلم‌های جنایی با محوریت درگیری دو مرد عاشق و ملودرام‌هایی احساسی است؛ و در نهایت کودکی که مورد آزار و اذیت و سوءاستفاده اطرافیان بزرگسالش قرار می‌گیرد، فیلم‌های اقتباسی از آثار چارلز دیکنز را به یاد می‌آورد.

تماشاگر در برخورد با چنین فیلمی یک راه‌حل برای لذت بردن بیش‌تر ندارد. او باید بال‌های خیال خود را باز کند و به آن اجازه پرواز دهد تا با تصاویر فیلم همراه شود. در غیر این صورت، اگر بخواهد جهانی چنین فانتزی را با متر و معیارهای واقعیت بسنجد، نه فیلم را می‌فهمد و نه لذتی از ضیافت کاراکس می‌برد؛ ضیافتی که او و همراهانش همراه با عنوان‌بندی پایانی در یک فاصله‌گذاری آشکار دیگر، مخاطب را از جهان داستانی فیلم به بیرون پرتاب می‌کنند و به او شب به‌خیر می‌گویند. (امتیاز ۷ از ۱۰)

نظرات خوانندگان۰
منتقدان فارسی‌زبان
شب
روز