قهرمان – نقد ۳

قهرمان – نقد ۳

قهرمان (۱۴۰۰) – A Hero

 

پدرخوانده: قسمت سوم

رضا زمانی: اصغر فرهادی به‌ویژه از «چهارشنبه‌سوری» به این سمت، همیشه در همراه کردن مخاطب در طول فیلم موفق بوده است؛ حتی در کارهای فرنگی ضعیف‌ترش باز هم مخاطب با فراز و فرود داستان همراه می‌شد و مشتاق بود آخر قصه این مردان و زنان گرفتار در دل بحران‌های مختلف را بفهمد. تعلیق فرهادی کار می‌کرد، حال گاهی کم‌تر و گاهی بیش‌تر؛ اگر مشکلی هم وجود داشت – به‌ویژه در آثار فرنگی – به عدم شخصیت‌پردازی خوب و دور بودن خود فرهادی از شناخت درست شخصیت‌ها و محیط پیرامون آن‌ها بازمی‌گشت. حال چه شده است که ناگهان در برخورد با «قهرمان»، فیلم کشدار و گاهی کم‌رمق به نظر می‌رسد؟ این موضوع به سه نکته بازمی‌گردد.

اول این‌که فرهادی مانند بسیاری از فیلم‌هایش از جایی به بعد، شکل‌گیری گره‌های اصلی را به عهده خرده‌پیرنگ‌هایی می‌گذارد که از همان ابتدای داستان کاشته است. اگر در «جدایی نادر از سیمین» شاه‌پیرنگ ابتدایی قصه، جدایی زن و مرد و عدم تفاهم بر سر مهاجرت است، آهسته‌آهسته از گوشه‌وکنار داستان موضوع دیگری بزرگ می‌شود که همان مرگ/ قتل فرزند خدمتکار خانه است. فرهادی در «قهرمان» هم از همین الگوی روایت استفاده کرده و تلاش مرد برای آزادی از زندان – که در ابتدای داستان اصلی به نظر می‌رسد – فرع بر قصه آبروی او قرار می‌گیرد؛ اما مشکل آن‌جاست که بر خلاف نمونه‌های موفق کارنامه‌ فرهادی، بحران تصنعی به نظر می‌رسد و به شکلی ارگانیک از دل روابط علت‌ومعلولی قصه نمی‌جوشد. گویی دست خداگونه فیلم‌ساز این بار نتوانسته در پس شیوه روایتگری فرهادی پنهان شود و در جای‌جای اثر هویداست.

نکته دوم به برخی مقدمه‌چینی‌های طولانی فیلم بازمی‌گردد که به‌راحتی می‌شد از آن‌ها کاست تا هم زمان فیلم کاهش پیدا کند و هم خروجی منسجم‌تر شود. گاهی این نقد به فرهادی وجود داشت که او با پنهان کردن موضوعی از مخاطب، گره‌ای در دل درام به وجود می‌آورد و سپس با نمایش آن همه چیز را هویدا می‌کند و داستان را به نحوی جمع می‌کند؛ اما حال که او همه چیز را توضیح می‌دهد و چیزی را از مخاطب خود پنهان نمی‌کند، جوری برخی اتفاق‌ها را کش می‌دهد که انگار قصد دارد مخاطب را شیرفهم کند. به عنوان نمونه درگیری رحیم با مسئول فرهنگی زندان بر سر پاک کردن فیلم پسرش از محیط خانه به حیاط کشیده می‌شود و بعد دوباره خانه و تا دم در ماشین ادامه پیدا می‌کند و همین طور کش می‌آید یا آن نمای پایانی که گویی پیش‌بینی آینده رحیم و فرخنده است و می‌توانست کوتاه‌تر باشد و البته تأثیرگذارتر.

مورد سوم به بازی بسیار ضعیف سارینا فرهادی به عنوان قطب اصلی بازدارنده‌ درام بازمی‌گردد. از همان اولین باری که او را در نقش نازنین، دختر طلبکار رحیم می‌بینیم، بازی او نه‌تنها متقاعدکننده نیست بلکه تلاش فرهادی برای برجسته شدن نقش او در ادامه قصه را بر باد می‌هد. اگر در «فروشنده» زمانی که شخصیت شهاب حسینی پیغام‌گیر تلفن زن بدکاره را چک می‌کند، دوربین فیلم‌ساز به‌اشتباه بر چهره و بازی خوب بازیگر مکث نمی‌کند تا درگیری درونی او را به‌درستی برای مخاطب قابل باور کند، در این‌جا اتفاقی کاملاً برعکس شکل گرفته است.

استفاده فرهادی از تکنیک نما/ عکس نما در حین تلفن زدن رحیم و دامادش، و نمایش هم‌زمان چهره نازنین که ربطی به آن تماس تلفنی ندارد، تمهید مناسبی برای تأکید بر نقش مخرب او در ادامه زندگی رحیم است؛ اما شیوه اجرای سارینا فرهادی به گونه‌ای نیست تا خشم و عصبانیت او از شکل زندگی امروزش به‌واسطه اعمال رحیم به‌درستی منتقل شود؛ باید زمانی بگذرد و بعد پدر با بازی محسن تنابنده از راه برسد و داستان از دست رفتن جهیزیه دخترش را بازگو کند تا چرایی آن تأکید فرهادی بر چهره نازنین مشخص شود. بازی سارینا فرهادی در ادامه قصه هم عاری از احساس است و تبدیل به پاشنه آشیل فیلم می‌شود تا بلافاصله رابطه پدر فیلم‌ساز با دخترش، مخاطب پیگیر را به یاد «پدرخوانده ۳» و نقدهای وارد بر بازی سوفیا کوپولا بیندازد.

فارغ از این نکات «قهرمان» برخوردار از دو شخصیت همدلی‌برانگیز است. رحیم با بازی خوب امیر جدیدی، شخصیتی سر در گریبان و واداده در برابر ناملایمات زندگی است که تلخندی همیشگی بر چهره دارد. حضور او مانند نام کنایی فیلم حضور انسانی آس‌وپاس بر پهنه شهر است که یاد نگرفته فکر کند و فقط زمانی دست به عملی می‌زند که دیگران به وی گفته باشند؛ او فقط دو بار خودش تصمیم می‌گیرد که همان‌ها نیز باعث آوار مصیبت بر سرش می‌شود. از آن سو فرخنده با بازی سحر گل‌دوست، گرچه توان ایستادگی در برابر جمع را دارد و بر خلاف رحیم بی‌سروزبان نیست اما دل در گروی مردی پاک‌باخته و بدون آینده دارد. جالب این‌که شیمی بین این دو فرد با وجود اختلاف واضحی که در رفتار و شخصیت آن‌ها وجود دارد با پرداخت خوب فیلم‌ساز به‌خوبی کار می‌کند. هرچه این سمت داستان خوب است و سکانس‌های خلوت و دونفره رحیم و فرخنده جذاب است، به دلیل خوب ساخته نشدن سمت دیگر ماجرا، زمانی که فیلم سراغ مصایب تلنبارشده بر زندگی آن‌ها می‌رود و پیوندی با زندگی اجتماعی آن‌ها برقرار می‌کند، از رمق می‌افتد؛ بهترین سکانس‌های فیلم همین سکانس‌های تنهایی رحیم و فرخنده است و عجیب این‌که ظاهراً «قهرمان» با تصویر عاشقانه‌های این دو در ذهن می‌ماند نه بر خلاف فیلم‌های سابق این کارگردان با بحران‌ها و دروغ‌ها و هجران‌ها.

(امتیاز ۶ از ۱۰)

نظرات خوانندگان۰
منتقدان فارسی‌زبان
شب
روز