داستان زندگی ابوالفضل ١١ ساله و دلسوز و ستایش ٨ ساله بیشناسنامه كه در یکی از نقاط دورافتاده در كنار ناملایمات زندگی، با عشق زندگی میكنند.
امتیازهای منتقدان
رضا حسینی
میانگین
نوشتههای منتقدان
رضا حسینی: «آب، باد، خاک، نان» داستان پسرکی به نام ابوالفضل را روایت میکند که بر خلاف اغلب بچههای روستایی که در آن زندگی میکند، از تجمل «تحصیل» برخوردار است! چون شناسنامه دارد. پدرش باغ خرما دارد؛ و مثل خیلی از بچههای روستا، گرسنه نمیخوابد یا مادرش او را در جوی آب حمام نمیکند. اینها و در کل داستان فیلم، از زبان این کودک و انشایی که مینویسد نقل میشود و کاری به دنیای بزرگترها ندارد؛ و به همین دلیل، فیلم بسیار تأثیرگذار و غمانگیز شده است؛ و با اینکه هیچ تلاش خاص و خودنمایانهای هم برای دراماتیزه کردن واقعیت زندگی روزمره مردم این سرزمین صورت نگرفته است و هرچه شنیده و دیده میشود از زاویه دید ابوالفضل «بیدست» است، تماشاگر اصلاً متوجه گذر زمان ۲۵ دقیقهای «آب، باد، خاک، نان» نمیشود. چه دستاوردی میتواند بالاتر از این باشد که فیلمی چنین تماشاگرش را در دنیای خود غوطهور کند که حتی گذر زمان را هم متوجه نشود؟… مطالعه نقد کامل