دو مرد که در تمام طول زندگیشان دوست صمیمی بودهاند ناگهان در رابطهشان به بنبست میرسند چون یکی ناگهان به دوستی دیرینهشان خاتمه میدهد و حتی هشدار میدهد که اصرار دیگری به ادامه رفاقت، عواقبی در پی خواهد داشت.
امتیازهای منتقدان
اردوان وزیری
پرویز جاهد
سحر عصرآزاد
ساسان گلفر
علی احسانی
فاطمه فریدن
حسین معززینیا
میانگین
نوشتههای منتقدان
اردوان وزیری: مارتین مکدانا نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس و فیلمساز ایرلندی-بریتانیایی که او را یکی از مهمترین نمایشنامهنویسان زنده دنیا میدانند، در فیلم جدیدش «بنشیهای اینیشرین» از حرفه هنری اصلی خود، نمایشنامهنویسی برای خلق داستانی بهره میگیرد که به شکلی ظریف و هنرمندانه المانهای دو گونه هنری تئاتر و سینما را همچون تار و پود یک فرش خوشنقش درهم میتند و اثری یکپارچه، روان، یکدست و جذاب به وجود میآورد. مکدانا برای روایت قصه بهظاهر ساده و یکخطی فیلم، شیوه منحصربهفردی برای ساختار فیلمنامه برمیگزیند. او با پیروی از مکتب کلاسیسیسم، اصل سه وحدت در تئاتر را مبنای اصلی کارش قرار میدهد و طی یک فرایند عمیقاً هنرمندانه، خلاق و در عین حال پیچیده در تلفیق این اصول با دستور زبان سینما قصه فیلم را تعریف میکند، داستان را گسترش میدهد، شخصیتها و روابط بین آنها را شکل میدهد، مکان وقوع ماجراها را معرفی میکند و محصول هنری نهایی را به شکل یک فیلم سینمایی به مخاطب عرضه میکند… مطالعه نقد کامل
پرویز جاهد: «بنشیهای اینیشرین» فیلمی غنی و عاطفی و چندلایه با ارجاعهای تاریخی، فرهنگی و مذهبی است که به سبک همیشگی مکدانا با لحنی کمیک و طنزآمیز روایت میشود. فیلم، پیرنگ مینیمالیستی سادهای دارد اما دارای لایههای پیچیده و مبهمی است که فهم دقیق آنها نیازمند شناخت مخاطب از مفاهیم فرامتنی و تاریخی و فولکلوریک ایرلند است. ساختار روایی فیلم نیز ساده و خطی و بر اساس الگوی قصههای فولکلوریک و پریان است: روزی روزگاری در سرزمینی دور مرد کشاورز سادهلوحی بود که با خواهرش در کلبهای زندگی میکرد و دوستی دیرینهای با یک مرد ویولنزن تنها داشت؛ اما یک روز مرد ویولنزن به او میگوید که دیگر نمیخواهد او را ببیند و دوستی آنها به پایان رسیده است… مطالعه نقد کامل
سحر عصرآزاد: «بنشیهای اینیشرین» ضمن بهرهمندی از ظرفیتهای کنجکاویبرانگیز زوج بازیگریاش، خوانشی بدیع و متمایز از روابط ساده انسانی در جغرافیایی بکر دارد؛ آن هم با تمرکز بر شخصیتهایی معدود و زاویه نگاهی ظریف و تعمیقیافته که این شخصیتها، لوکیشن درگیرکننده و طبیعت دراماتیک، آن را واجد هویتی مخصوص به جهان این اثر کرده است… مطالعه نقد کامل
ساسان گلفر: یکی از موجودات فراطبیعی افسانهها و اسطورههای اجداد ایرلندیها و اسکاتلندیها «بنسید» یا «بنسیث» – به معنی «زنان گورپشته» – نام داشته که در زبان ایرلندی امروز شکل «بنشی» به خود گرفته است. در فرهنگ عامه مردم ایرلند این موجودات مونث با گورپشتهها و تپههای متعدد موجود در سراسر آن کشور مرتبط دانسته میشوند. بنشیها اغلب به شکل عجوزههایی مجسم شدهاند که سر راه روستاییان را میگرفتند و به آنها خبر از واقعهای شوم میدادند و معمولا با صدایی توأم با جیغ یا شیون به افراد در مورد مرگ خود یا نزدیکانشان میگویند. چنین توصیفهایی توجه تماشاگر فیلم را بیدرنگ به سمت خانم مککورمیک (شیلا فلیتن) میبرد که با شکل و شمایلی نزدیک به قامت افسانهای بنشیها، گرچه در زمینهای واقعنما، ظاهر میشود؛ اما تنها بنشی فیلم او نیست. مراجع قانونی و اجتماعی فیلم هم دستکمی از بنشیها ندارند… مطالعه نقد کامل
علی احسانی: جغرافیا در آثار سینمایی مارتین مکدانا مانند یک شخصیت مهم در ساختار درام عمل میکند و این مهم، بخش جداییناپذیر فیلمهای او تلقی میشود. فیلمساز ایرلندیتبار در آثار پیشین خود، «در بروژ» و «سه بیلبورد خارج ابینگ میزوری» از این شاخصه جهت شاخ و برگ دادن به درام خود به بهترین شکل ممکن بهره برده است. دریچه «بنشیهای اینیشرین» از فراز مه و ابرها به جزیرهای رویایی گشوده میشود؛ گویی فیلمساز تماشاچی را به ضیافتی دعوت میکند که افسانهای از نوع پریان در آن رقم میخورد؛ اما به جای پری با جادوگر/عجوزهای رو در رو میشویم که سادهدلی، سادهلوحی و حماقت بشری را رصد میکند… مطالعه نقد کامل
فاطمه فریدن: کارگردان در کل صحنهها راههایی عمومی و همزمان جادههایی فرعی و دور از دسترس را برای شخصیتها ترسیم میکند که هر یک نمایانگر بخشی از ذهن آشفته، سطحینگر و خندهآور شخصیتهایی است که بیهدف در آنها تردد میکنند و آب هم از آب تکان نمیخورد اما در بطن همه این سادگیها و فقدان اتفاقهای بهظاهر نیفتاده، دلهره و اضطرابهایی نهان شده که بخشی از آن مرتبط با جنگ داخلی است که امواج، صداها و آثارش نقل محافل شده و صدای تیرهایش از فاصله دور نیز به گوش میرسد و بخشی دیگر به دلزدگی از انجام اموری تکراری ارتباط مییابد… مطالعه نقد کامل
حسین معززینیا: مارتین مکدانا در فیلم تازهاش استراتژی همیشگی را پیگیری میکند: داستان در یک جزیره میگذرد با زمین، آسمان، دریا، مزرعه، مرتع، کلیسا، میخانه، صخرهها، قایقها، گاریها، کلبهها، حیوانها، پلیس، کشیش، مردم معمولی و جنگی که در دوردست جریان دارد، اما فیلمساز همه اینها را (با وجود صراحت رئالیستیشان) از دنیای واقعی کنده و آورده درون دنیایی قرار داده که میخواهد بنا کند. در این دنیا که زیر سایه مرگ است و تحت اراده «بنشی»هایی که سر هر پیچ پدیدار میشوند (در تقابل با مجسمه مریم مقدس که روی سنگچین سر دوراهی استقرار دائمی دارد) هر چیز کارکردی تازه دارد و باید دقت کرد در این دنیای بازچیدهشده به چه کار میآید… مطالعه نقد کامل